What is the difference between Classical Economics and Keynesian Economics?
اقتصاد کلاسیک و اقتصاد کینزی هر دو مکاتب فکری هستند که در رویکردهای تعریف اقتصاد متفاوت هستند. اقتصاد کلاسیک توسط اقتصاددان معروف آدام اسمیت و اقتصاد کینزی توسط اقتصاددان جان مینارد کینز پایه گذاری شد. دو مکتب فکری اقتصادی از این جهت با یکدیگر مرتبط هستند که هر دو به نیاز به بازار آزاد برای تخصیص کارآمد منابع کمیاب احترام میگذارند. با این حال، این دو کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند و مقاله زیر طرح کلی واضحی از چیستی هر مکتب فکری و تفاوت آنها با یکدیگر را ارائه می دهد.
اقتصاد کلاسیک یا مکتب شیکاگو چیست؟
نظریه اقتصادی کلاسیک این باور است که یک اقتصاد خودتنظیم کارآمدترین و مؤثرترین است زیرا با ظهور نیازها، افراد با تأمین نیازهای یکدیگر سازگار می شوند. بر اساس تئوری کلاسیک اقتصادی هیچ مداخله ای از سوی دولت صورت نمی گیرد و اهالی اقتصاد منابع کمیاب را به کارآمدترین شکل برای رفع نیازهای افراد و کسب و کارها تخصیص می دهند.
قیمتها در اقتصاد کلاسیک بر اساس مواد خام مورد استفاده برای تولید، دستمزد، برق و سایر هزینههایی که برای استخراج محصول نهایی صرف شده است، تعیین میشوند. در اقتصاد کلاسیک، مخارج دولت حداقل است، در حالی که هزینه برای کالاها و خدمات توسط عموم مردم و سرمایهگذاریهای تجاری به عنوان مهمترین عامل برای تحریک فعالیت اقتصادی در نظر گرفته میشود.
اقتصاد کینزی یا مکتب هاروارد چیست؟
اقتصاد کینزی این فکر را در خود دارد که مداخله دولت برای موفقیت یک اقتصاد ضروری است. اقتصاد کینزی معتقد است که فعالیت اقتصادی به شدت تحت تأثیر تصمیمات اتخاذ شده توسط بخش خصوصی و دولتی است. اقتصاد کینزی مخارج دولت را مهمترین عامل در تحریک فعالیت های اقتصادی می داند، به طوری که حتی اگر هزینه های عمومی برای کالاها و خدمات یا سرمایه گذاری های تجاری وجود نداشته باشد، این نظریه بیان می کند که هزینه های دولت باید بتواند رشد اقتصادی را تحریک کند.
تفاوت بین اقتصاد کلاسیک و اقتصاد کینزی چیست؟
در تئوری اقتصادی کلاسیک، یک چشمانداز بلندمدت در نظر گرفته میشود که در آن تورم، بیکاری، مقررات، مالیات و سایر اثرات احتمالی در هنگام ایجاد سیاستهای اقتصادی در نظر گرفته میشود. از سوی دیگر، اقتصاد کینزی برای به دست آوردن نتایج فوری در زمانهای سختی اقتصادی، دیدگاهی کوتاهمدت دارد. یکی از دلایل اهمیت مخارج دولت در اقتصاد کینزی این است که به عنوان یک راه حل سریع برای وضعیتی تلقی می شود که نمی توان فوراً با هزینه های مصرف کننده یا سرمایه گذاری توسط مشاغل اصلاح کرد.
اقتصاد کلاسیک و اقتصاد کینزی رویکردهای بسیار متفاوتی برای سناریوهای مختلف اقتصادی دارند. به عنوان مثال، اگر کشوری در رکود اقتصادی قرار گیرد، اقتصاد کلاسیک بیان میکند که دستمزدها کاهش مییابد، هزینههای مصرفکننده کاهش مییابد و سرمایهگذاری تجاری کاهش مییابد. با این حال، در اقتصاد کینزی، مداخله دولت باید با افزایش خرید، ایجاد تقاضا برای کالاها و بهبود قیمت ها، اقتصاد را تحریک کند.
کدام مکتب ؟ کینزی و یا کلاسیک ؟
تفاوتها گسترده و گسترده هستند، اگرچه کنترل آنها اغلب در زمینه آسانتر است. نگاهی به موضع تئوری ها در مورد سیاست پولی، تورم و قیمت گذاری می تواند به ترسیم تصویری گسترده تر کمک کند. درک اینکه هر مدل چگونه پیشبینیهای آینده و پیشبینی اقتصادی را مدیریت میکند نیز میتواند آموزنده باشد.
در سیاست های مالی
وقتی صحبت از سیاست پولی میشود، اقتصاددانان کلاسیک معمولاً بر این باورند که دولتها باید کاملاً نقش «دستبردار»را ایفا کنند، که اغلب با اصطلاح فرانسوی laissez-faire از آن یاد میشود. از نظر عملی، این بدان معناست که بازیگران خصوصی باید بتوانند تصمیمات خود را در مورد نرخ بهره و کنترل مالی اتخاذ کنند، و جامعه باید بتواند خودش تصمیم بگیرد که چه چیزی ظالمانه است، چه چیزی قابل قبول است، و چگونه سیاست باید دستور داده شود.
از سوی دیگر، کینزی ها بیشتر بر این باورند که تقاضا به شدت تحت تأثیر تصمیمات دولت چه در سطح ملی و چه در سطح محلی است. به عبارت دیگر، کینزیها معتقدند که دولتها بر چرخه تجاری تأثیر میگذارند و در بسیاری از موارد باید آن را تحت تأثیر قرار دهند تا آن را عملکردی و عادلانه نگه دارند.
در تورم و بیکاری
با چند استثنا، نظریه اقتصادی کینزی بیشتر به بیکاری و رکود توجه دارد تا تورم. تحت این مدل، کارگران و توانایی آنها برای کمک به جامعه بیش از هزینه نسبی کالا و قدرت خرید یک ارز معین اهمیت دارد. اما از طرفی اقتصاددانان کلاسیک، در حالی که تا حدودی نگران بیکاری هستند، تمایل بیشتری به فشارهای تورمی دارند. یک نظریهپرداز کلاسیک معمولاً استدلال میکند که تورم در بلندمدت خطر بزرگتری برای اقتصاد است.
در قیمت گذاری
نگاهی به سیاستهای قیمتگذاری و ایدهآلها راه دیگری برای مشاهده واضحتر برخی از تفاوتها است. کینزیها عموماً معتقدند که قیمتگذاری اساساً یک شرکت سفت و سخت است. به این ترتیب، آنها معمولاً احساس نمیکنند که افراد، نهادها و شرکتهای مسئول تعیین قیمتها در واقع محدوده زیادی برای انتخاب دارند. کمبودها و مازادهایی که در نتیجه تغییر عادات مصرف کنندگان در پی قیمت های سفت و سخت ایجاد می شود، تنها بخشی عادی از بازار در این درک است.
اقتصاددانان کلاسیک تمایل دارند رویکرد انعطاف پذیرتری داشته باشند. آنها بر این باورند که قیمتگذاری پلاستیکیتر است و کمبودها و مازاد آنها را میتوان به راحتی با اجازه دادن به بازیگران زمان و مکان برای پاسخگویی طبیعی اصلاح کرد. این نوع از تعادل مجدد اغلب زمان می برد، اما این تئوری می آموزد که اگر به دست مردم سپرده شود، همه چیز به خودی خود یکنواخت خواهد شد.
در مدیریت آینده
یکی از مهمترین بخشهای هر تئوری اقتصادی، برخورد آن با آینده است، و اینکه چگونه میتوان پیشبینیهای رشد بازار و قدرت عمومی را ماهها، سالها و حتی دهههای بعد مشخص کرد. این یکی دیگر از زمینه های اصلی تفاوت بین اقتصاد کلاسیک و کینزی است. کلاسیک گرایان بیشتر بر نتایج بلندمدت تمرکز می کنند، در حالی که کینزی ها بیشتر به مشکلات کوتاه مدت نگاه می کنند که معتقدند ممکن است نیاز به توجه فوری داشته باشند. کسانی که از فلسفه کینزی پیروی میکنند، معتقدند که مشکلات کوتاهمدت برخی از بهترین راهها برای تأثیرگذاری بر دورنمای بلندمدت هستند.