مرگ ، از بلندای پرتگاهی تاریک ساده تر به نظر می رسد
آنگاه که در می یابی هیچ گاه
مهم نبوده است
نیست
و نخواهد بود
مرگ ، ساده تر دیده خواهد شد
خیلی زود فراموش خواهی شد
و جایگزین می شوی
پس از طرد شدن
به آن نزدیک تر هم خواهی شد
بسیار نزدیک
صدای نفس کشیدن هایش را
خواهی شنید
به آرامی در گوشت زمزمه می کند
تمامش کن
راحت خواهی شد
تمام درد هایت
پس از گذر چند لحظه کوتاه
برای همیشه
به پایان خواهند رسید
وقتی آنقدر به تو نزدیک شده است که
صدای نفس کشیدنش را بشنوی
عطر تن او را استشمام کنی
تو را در آغوش می کشد
و کافیست یک قدم به سویش برداری
تا کار را تمام شده ببینی
غرق در خون جسد بی جانت را
بیابند
و چه خوب می شود کمی دیر تر برسند
و همه چیز تمام شده باشد . . .
. . . همه ناراحتی ها دیری نمی پاید که
فراموش خواهند شد
چون
هیچ گاه
مهم نبوده است
نیست
و نخواهد بود
مرگ، از بلندای پرتگاهی تاریک ساده تر به نظر می رسد .
با احترام فراوان ابوالفضل میبدی
