کتاب "خاطرات سفیر" را به توصیه رهبر انقلاب خواندم. کتابی که توصیه کرده بودند همه بانوان آن را بخوانند.
کتاب، خاطرات دختری است که موفق به دریافت بورسیه تحصیلی دوره دکترا در رشته طراحی صنعتی شده و عازم کشور فرانسه میشود. اما در همان ابتدا که با استادش از دانشگاه امسم دیدار میکند، و در اولین برخورد، استاد او را بهدلیل داشتن حجاب نمیپذیرد. او قاطعانه تصمیم خود را گرفته است و حفظ عقاید خود را به داشتن مدرک دکترای دانشگاه انسم ترجیح میدهد. بنابراین، به دانشگاه شهر آنژه میرود و در آنجا به تحصیل خود ادامه میدهد. شروع کتاب، بسیار دلچسب است و مخاطب را با خود همراه میکند. ادامه کتاب، شرح خاطرات نیلوفر در دانشگاه و در خوابگاه دانشجویی و موقعیتهای بعضا طنز و بعضا چالشی است که با آن مواجه میشود. موقعیتهایی که عمدتا در تفاوتهای فرهنگی و عقیدتی نیلوفر با همکلاسیها و همخوابگاهیهایش ریشه دارد و تلاش او برای تطابق فرهنگی با شرایط جدید و معرفی دیدگاهها و اعتقادات خود به دوستان جدیدش. نحوه روایت بسیار خودمانی و خاطرهوار است و همین موضوع، کتاب را بسیار خوشخوان کرده است. بهگونهای که خوانش آن بسیار سریع پیش میرود و از ان دسته کتابهایی است که تا تمام نشود، نمیتوان آن را زمین گذاشت.
کتاب در کنار خوشخوان بودن، از دو منظر برای من بسیار جذاب بود. اول، آشنایی با واقعیات جوامع دیگر و دوم، تمرینی برای پایداری بر دیدگاهها و نحوه صحیح گفتگو با دیگران.
با خواندن این کتاب بود که به مطالعه سفرنامه علاقهمند شدم. بهویژه سفرنامهها و خاطرات واقعی ایرانیان خارج از کشور که تصویری بدون روتوش از سایر کشورها را نشان میدهند؛ نه آنچه در فیلم و سریالهای پرزرق و برق از کشورهایی نظیر فرانسه نشانمان دادهاند.
کتاب "خاطرات سفیر" همچنین برای من الگویی از شیوه اثرگذاری در اجتماع را نشان داد. اینکه چطور میتوان در تجربه زندگی خوابگاهی و رویارویی با تفکرات و دیدگاههای متفاوت، گفتگوی سالم و تاثیرگذاری داشت؛ به شبههها و سوالات پاسخ داد و اگر جایی جواب سوالی را نمیدانست صراحتا اعلام کرد که نیاز به مطالعه دارد. با خواندن پاسخهایی که نیلوفر در برابر دوستان و اطرافیانش میداد، به داشتن هموطنی همچون او میبالیدم و از طرفی، خودم را جای او میگذاشتم و دوست داشتم که پاسخها و شیوه پاسخگوییاش را بیاموزم. با اینکه بخشهایی از کتاب حالت پرسش و پاسخ پیدا میکرد؛ اما مثل خیلی دیگر از کتابهای نظیر خود، خشک و آزاردهنده نبود و حس شنیدن سخنرانی را منتقل نمیکرد.
جذابترین خاطرات هم برای من خاطرات نیلوفر در کنار دوست امریکاییاش امبروژا بود. شخصیت امبروژا که بهخاطر اعتقاداتش از نامزد خود گذشت، بسیار دوست داشتنی بود و در پایان کتاب هم از اینکه عاقبت امبروژا شعاری تمام نشد، راضی بودم. کتاب، با خداحافظی نیلوفر و دوست آمریکاییاش و یک انتظار مشترک به پایان رسید و از آن دسته کتابهایی بود که دوست داشتم ادامه داشته باشد و تازه بعد از خواندنش بود که نسخه چاپیاش را خریدم. بهعقیده من، کتاب نهتنها برای بانوان، بلکه برای آقایان و پسران و برای نوجوانان نیز بسیار جذاب خواهد بود و خواندن آن را حتی به آنهایی که چندان اهل مطالعه نیستند هم توصیه میکنم. کتاب آنقدر روان و شیرین است که احتمال زیاد آنها را هم به خود جذب خواهد کرد.
این پست جهت شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است. برای خرید کتاب از طاقچه به لینک زیر مراجعه کنید: