آقای شاید ...!
آقای شاید ...!
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

و بالاخره رفتی‌ !

و ....‌

بالاخره رفتی‌ !

نمیدونم شد چندسال، اهمیتی هم نداره، بگو یه روز اصلا.

ولی یادمه یه‌سری فیلم موردِعلاقه داشتیم وقتی اسباب‌کشی میکردم جعبه‌ی اونا از دستم افتاد و همش شکست. دیگه نیا...


چندشب پیش زد به سرم، دیوونه شدم همه‌ی عکساتو پاک کردم، کم‌کم داره صورتتو یادم میره.یادم نیارش؛ دیگه نیا...


همیشه دلم میخواست مسابقه‌ی دو بدیم، انقدر بدوییم تا بالاخره یه جایی خسته شیم و بخندیم به ریشِ دنیا.

تنگیِ نفس گرفتم و دنیا داره میخنده به‌ ریشم، دیگه نیا...


کتاب رفیق قدیمیم حافظ رو باز کردم که فال بگیرم، خبری از برگشتن یوسفِ‌گمگشده نبود، حافظ‌ هم داره میگه: دیگه نیا...


یادته میگفتم اگه من نباشم هیچی نمیشه، ولی یه سری کارا و حرفا مخصوص منه، از سنگم باشی دلت تنگ میشه؟؟

اون کارا و حرفا تموم شد. دیگه نیا...


حتی میگفتم یه روزم نمیتونم ببینم نیستی و نفس بکشم،

نبودی؛

نفس کشیدم؛ دیگه نیا...


یادش‌بخیر! هزارتا نذر کردم، چقدر به امام رضا گفتمت، کلی نماز خوندم.

"اون نمازی که برا تو خوندم و ترک کردم" دیگه نیا...

موهام رو کوتاه کردم، انگشتات نمیره بینشون؛ دیگه نیا....

اون شعری که همیشه واست میخوندم،

فراموش کردم، ‌یعنی حتی اگه اولشم بگی نمیتونم بخونمش...


دکترم میگه، باید اتاقم خصوصی بشه، گفتم بگم که دیگه نیای...

آقای شایدمحسن زمانیدیگه نیارفت
ایهام، تناقض، پر از ابهام و دو پهلو، من شایدم و شخصیتم شکل ندارد...!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید