ویرگول
ورودثبت نام
Ahmad Asadollah
Ahmad Asadollah
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

صعود و سقوط بیگانه

بیگانه؛ ایده ای که باعث تحول ژانر علمی‌تخیلی شد ، ما قصد داریم این فرنچایز را کمی بررسی کنیم.

1979
1979


  • قسمت اول:ریدلی اسکات 1979

ریدلی اسکات یکی از کارگردانانی است که از ریسک کردن ترسی ندارد و در این سالها نشان داده که باتوجه به تجربه ژانرهای مختلف، هیچگاه کیفیت اثرگذاری خود را از دست نداده است، البته عده ای از منتقدین می‌گویند که فیلم های اسکات صفر تا صدی است، یعنی یا انقدر خوب است که صد و یا انقدر بد که صفر، نظری که البته خیلی قابل قبول نیست .

از این موضوع که بگذریم باید بگوییم که اولین قسمت از مجموعه بیگانه در سال 1979 در انگلیس ساخته شد، یک شاتل فضایی که شامل گروهی از مهندسین برای تحقیق و بررسی می باشد وارد فضا شده است و با دریافت سیگنالی در یک سیاره متروک، برای تحقیق وارد آن سیاره می‌شود و پس از تماس یک موجود ناشناخته گره داستان ایجاد می شود.

نوع روایت و به تصویر کشیدن فضای درونی و ایجاد تنش‌های خارجی و داخلی بین افراد داخل شاتل و موجود ناشناخته،باعث ایجاد یک نوع فضای تعلیق می‌شود و ایده تلاش برای زنده ماندن و بقا،به خوبی باعث می‌شود که ما شاهد یکی از هیجانی‌ترین فیلم های ژانر علمی‌تخیلی و البته خلق یکی از مهم‌ترین کاراکترهای زن تاریخ سینما، یعنی الن ریپلی باشیم، کاراکتر الن ریپلی با بازی درخشان سیگورنی ویور باورپذیری یک قهرمان بالقوه را به مخاطب القا می‌کند، و این را باید مدیون ریدلی اسکات و دان اوبانون باشیم به این دلیل که او تصمیم گرفت برخلاف فضای مرسوم آن موقع و استفاده از قهرمان مرد ، یک زن را به عنوان قهرمان معرفی کند ، کاراکتری که از فیلم فراتر رفته و در بازی های کامپیوتری و رمان‌های مستقل هم حضور پیدا کرد و اوبانون هم به عنوان نویسنده اصلی، تصویر بسیار موفقی از این شخصیت ارائه کرد و درنتیجه بیگانه شروع موفقی داشت .

  • قسمت دوم : جیمز کامرون 1986
1986
1986


این بار قسمت دوم با نام بیگانه‌ها،با کارگردانی همراه می‌شود که بنابر باور خیلی‌ها،بهترین کارگردان ژانرهای علمی‌تخیلی محسوب می‌شود، جیمز کامرون علاوه برداشتن سبکی مشخص در کار خود، معمولا در فیلم‌هایی که خود کارگردانی کرده است به عنوان فیلمنامه‌نویس هم فعالیت می‌کند و تاثیر مستقیمی در متن دارد، و این بار اوبانون همراه با کامرون، فیلمی شاخص‌تر از قسمت اول را خلق می‌کنند.

داستان بیگانه ها به این صورت است که : عده ای از دانشمندان کمپانی،ریپلی را در خلسه ای معلق در فضا پیدا می‌کنند و به زمین می‌برند،ریپلی متوجه می‌شود که در بی‌هوشی مصنوعی خود، پنجاه و هفت سال را درخواب بوده و دراین مدت تنها فرزند خود را نیز از دست داده است ، او سعی می‌کند با توضیحات خود درمورد اتفاقاتی که افتاده است، مدیران کمپانی را قانع کند که موفق نمی شود ، در نهایت بعد از قطع ارتباط کمپانی با افراد مقیم خود در آن سیاره، ریپلی با هدف نابودی آن موجودات، همراه با یک گروه آموزش دیده راهی سیاره می‌شود.

اوج کمال این مجموعه در قسمت دوم آن خلاصه شده است جایی که فیلمنامه حساب شده و دقیق، همراه با تصویر‌برداری‌های درست، یک اثر عالی را رقم می‌زند، ریپلی که به عنوان یک مادر، فرزند خود را از دست داده است در آن سیاره، با یک کودک آشنا می‌شود و این اتفاق، آغاز قهرمان جلوه دادن یک مادر فداکار برای جاودانه کردن ریپلی است،درکنار آن وجود کاراکتری که ضدقهرمانی ابله است و با هدف آوردن این موجود به زمین برای بررسی با گروه همراه شده ، نزاع برای بقا، حس از خودگذشتگی،اعتماد و تمام موضوعات پیچیده که باموفقیت درآمده است،الزام یک متن منسجم را برای یک اثر عالی به ما نشان می‌دهد.

  • قسمت سوم:دیوید فینچر 1992
1992
1992


سقوط آزاد این مجموعه، از این قسمت و به دست دیوید فینچر رقم می‌خورد، فینچر در ساخت اولین فیلم سینمایی خود پا برجای بزرگان می‌گذارد و پشت صندلی کارگردانی فیلم بیگانه می‌نشیند، وجود اشکالات مهم در فیلمنامه و کارگردانی نامناسب باعث می‌شود این اثر ،نه نظر منتقدین را به خود جلب کند و نه نظر مردم را و باشکست مواجه شود.

داستان قسمت سوم:سفینه ای که ریپلی با آن فرار می‌کند داخل یک معدن سقوط کرده و غیر از خود ریپلی کسی زنده نمی‌ماند ، معدن جایی دور افتاده است که درآن جنایتکاران و متجاوزین و قاتلین را برای کار اجباری نگه می دارند و درنهایت مشخص می شود که یکی از موجودات، داخل سفینه شده و باعث سقوط آن شده است و حالا، ریپلی و سایر افراد باید با آن مقابله کنند.

استفاده از الگوهای سرکوبانه جنسی و پرداخت به موضوعاتی، مثل چیستی خدا و ایمان به طور مشخص باعث طولانی شدن و کندبودن ضرب آهنگ فیلم می‌شود و استفاده از الگوی ثابت و تکراری در فیلمنامه این دفعه مخاطب را اقناع نمی‌کند. تنها نقطه مهم این امر، فداکاری و خودکشی ریپلی در قسمت اوج داستان است، نویسنده در شخصیت پردازی، برخلاف دو قسمت اول به شدت ضعیف عمل کرده و تصویربرداری‌های شلوغ و سردرگم هیچ حس مطلوب همراهی را به مخاطب القا نمی‌کند و درنهایت شکست حاصل این قسمت می باشد.

  • قسمت چهارم:ژان پیر ژنه 1997
1997
1997


چهارمین قسمت این مجموعه هم در سراشیبی سقوط قرار می‌گیرد اگرچه استفاده از ستاره محبوب آن زمان یعنی وینونا رایدر می‌تواند در جذاب کردن فیلم برای مخاطب، تاثیرگذار باشد اما بازهم فیلمنامه‌ای ضعیف و داستانی بیش از حد غیرواقعی،این امکان را فراهم نمی‌کند.

داستان قسمت چهارم: دویست سال پس از مرگ ریپلی، دانشمندان نظامی با استفاده از خون منجمد شده وی، یک کلون از او تهیه می‌کنند تا به موجودی که وی باردار بود، دسترسی پیدا کنند و نگهداری آن موجود به منزله نابودی همه می‌باشد.

داستان این قسمت کاملا دچار ضعف و حفره های مشخص است، کلون کردن ریپلی انقدر ضعیف است که ریپلی بعد از ایحاد چند ورژن ناقص ، در ورژن هشتم خود، که نسخه اصلی خودش است کاملا دارای ضمیر ناخودآگاه است، آزاد شدن موجودات ، اجازه حمل اسلحه و تمامی اتفاقاتی که به صورت علت و معلولی منجر به ایجاد پیرنگ می‌شود مشکل دارد ، ایجاد روابط عاطفی بین ریپلی و موجود، غیرقابل باور است و کاراکتهای منفی به شدت ضعیف و غیرواقعی هستند به نوعی که میتوان قسمت چهارم را ضعیف ترین قسمت مجموعه دانست.





سینمافیلمعلمی تخیلیکارگردانهاليوود
یک ادبیاتی ساده ، نویسندگی ، کتاب ، سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید