احمدرضا نظری
احمدرضا نظری
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

فراموشی می‌آفریند؛ درباره فیلم «پدر»، ساخته فلوریان زلر

وقتی واقعیت با خیال در هم می‌آمیزد، به‌طوری که تشخیص امر واقعی از امر خیالی دشوار می‌شود،‌ هنر به مرتبه‌ای بالاتر می‌رود. فیلم «پدر» محصول ۲۰۲۰ و ساخته فلوریان زلر، نمایشنامه‌نویس، این درهم‌آمیختگی را به‌زیبایی نمایش داده است. نمایش دنیا از نگاه بیماری که اختلال حاد روانی دارد، با بازی درخشان آنتونی (آنتونی هاپکینز) کاری بسیار مشکل بوده، که البته کارگردان به خوبی از پس آن برآمده است. ما فیلم را و دنیای اطراف را همان‌گونه می‌بینیم که او می‌بیند. زلر به‌خوبی توانسته است پدر را به نگاه آنتونی نزدیک و آن را برای مخاطب ترسیم کند. در این مطلب نگاهی به دقایق این فیلم انداخته‌ام و سعی کرده‌ام نشانه‌هایی در جهت درک بهتر فیلم پیدا کنم. این متن حاوی اسپویل است؛ بهتر است ابتدا فیلم را ببینید و بعد متن را بخوانید.

پدر (۲۰۲۰)
پدر (۲۰۲۰)

روایت غیرخطی مغلق

پس از گذشت دقایقی از فیلم متوجه می‌شویم که به هیچ وجه با روایتی سرراست مواجه نیستیم. در «هنوز آلیس» (۲۰۱۴) (Still Alice)‌ ما زندگی زنی (جولیان مور) را دیده بودیم که به آلزایمر دچار شده است و بیماری‌اش به‌تدریج حادتر و حادتر می‌شود. و در آن فیلم به‌صورت عینی (Objective) به شخصیت آلیس نزدیک می‌شدیم. اما، در «پدر» ما با نوع متفاوتی از روایت بیماری روانی مواجهیم، روایتی ذهنی (Subjective) که به ما نشان می‌دهد چنین بیماری چگونه دنیا را می‌بیند. در این روایت زمان نظم مشخصی ندارد؛ مکان و دوام شخصیت‌ها، وقایع و اتفاقات هیچ‌کدام به‌شکلی متعارف پیش نمی‌روند.

منطق داستانی

ما با دو روایت در فیلم روبروییم. یک روایت، روایتی است که در آغاز و پایان فیلم گفته می‌شود. در این روایت دختر تصمیم دارد ازدواج کند، به همراه همسرش به پاریس برود و پدرش را در لندن تنها بگذارد. در سکانس ابتدایی، «آن» دختر آنتونی، با بازی اولیویا کولمن به پدرش می‌گوید که اگر از داشتن پرستار خانگی سر باز زند، مجبور می‌شود ...! این جمله ناتمام را وقتی کنار پایان‌بندی فیلم بگذاریم، می‌بینیم که در واقع خانه سالمندان راه‌حل نهایی او بوده است. روایت دیگر روایتی است که در طول فیلم موضوع سفر به پاریس را رد می‌کند و می‌گوید هرگز چنین موضوعی مطرح نشده است. با توجه به اینکه در پایان فیلم، پرستار به آنتونی می‌گوید که دخترش به پاریس رفته است، می‌توانیم این روایت را با قطعیت بیشتری بپذیریم که «آن» به پاریس می‌رود.

می‌شود انکار رفتن به پاریس ازسوی «آن» را تمنای آنتونی برای ماندن او و نپذیرفتن واقعیت به‌طور ناخودآگاه دانست. در واقع، آنتونی نمی‌خواهد بپذیرد که در نهایت ساکن خانه سالمندان شده و قرار است جدا از دخترش زندگی کند.

حال با باقی داستان باید چه کنیم؟ روایتی که آنتونی در خانه دخترش است و پرستاری به نام «لورا» قرار است از او مراقبت کند و شوهر «آن» بارها نارضایتی خود را از حضور آنتونی در خانه نشان می‌دهد! می‌توان با نشانه‌هایی دریافت که همه این بخش‌ها آمیخته‌ای از واقعیت و خیال‌های آنتونی است. برای مثال، آنتونی بعد از اینکه با پرستاری به نام «آنجلا» به مشکل برخورده، به خانه دخترش رفته است و ما در طول فیلم آنتونی را در خانه دخترش می‌بینیم، با توجه به اینکه «آن» در خانه سالمندان این نقل مکان کردن را یادآوری می‌کند.

«آن» روزی مرغ خریده است و آنها برای شام مرغ دارند. این اتفاق بارها به شکل‌های گوناگون در ذهن آنتونی تکرار می‌شود. و یا لباس پوشیدن و به پارک رفتن اتفاقی است که در واقع در آسایشگاه رخ داده است. اما آنتونی یک بار هم آن را از زبان «لورا»، پرستاری که مدتی به خانه‌شان آمده است، می‌‌گوید. همین موضوع وجود شخصیتی به نام لورا را که شبیه به دختر دیگر آنتونی است و در تصادفی کشته شده است، در ابهام فرو می‌برد.

جابه‌جایی شخصیت‌ها

سکانس دوم را باید خیال آنتونی در خانه سالمندان بدانیم، جایی که آنتونی به ناگاه با مردی در خانه‌اش مواجه می‌شود که خود را شوهر دخترش می‌نامد و آن با بازیگری متفاوت خود را نشان می‌دهد. بازیگر «آن» در این سکانس «کاترین»، پرستار خانه سالمندان است که در پایان فیلم می‌بینیم. شوهر «آن» هم «بیل»، دکتر یا پرستاری است که در خانه سالمندان کار می‌کند و در سکانس پایانی آنتونی با دیدن او متعجب می‌شود. پس، می‌توان گفت که سکانس دوم آمیخته شدن زندگی در آسایشگاه با زندگی قبلی اوست. و در صحنه‌ای که آن/کاترین به اتاق آنتونی می‌آید، در واقع شاهد مکالمه‌ای در آسایشگاه میان پدر و پرستار هستیم.

«آن»، دختر آنتونی
«آن»، دختر آنتونی
کاترین، پرستار آنتونی، که در این سکانس او را در نقش «آن» می‌بینیم
کاترین، پرستار آنتونی، که در این سکانس او را در نقش «آن» می‌بینیم

به‌هم‌ریختگی مکان

تغییر رنگ آپارتمان، همچنین تغییر در و اشیا‌‌ء نشان‌دهنده ناتوانی آنتونی برای تشخیص محل آپارتمان خود، آپارتمان دخترش و خانه سالمندان است. اگر کمی با دقت به اشیاء و دکوراسیون نگاه کنیم، می‌بینیم که جای آنها تغییر می‌کند، رنگ‌ها تغییر می‌کنند و درها جابه‌جا می‌شوند. اشیاء، رنگ‌ها و لباس‌ها با دقت انتخاب شده‌اند و نقش خودشان را به‌خوبی ایفا می‌کنند.

رنگ‌ها سخن می‌گویند

عنصر رنگ یکی از جذابیت‌هایی است که بسیاری از فیلم‌سازان از آن استفاده می‌کنند تا حس یا مفهومی را برسانند. در فیلم ما دو دسته طیف رنگی را می‌بینیم: دسته اول طیفی از رنگ سرد و آبی است و دسته دوم طیف رنگ گرم، زرد و آجری. در بخش‌هایی از فیلم دیوارهای خانه آبی است. در جاهایی دیگر دیوارها کرمی است. لباس‌ها هم مابین رنگ آبی،‌ کرمی و آجری در گردش‌اند. «آن» با لباس آبی هنوز مخالف فرستادن آنتونی به خانه سالمندان است و خودش می‌خواهد از پدرش نگهداری کند. اما، «آن» با لباس کرمی تصمیمش را گرفته است که او را به خانه سالمندان بفرستد.

پایان‌بندی با طعم شعر

در پایان، به هم ریختن نظم کلمات در ذهن آنتونی به شعر تبدیل می‌شود. او فرو می‌پاشد و در صحنه‌ای تأثیرگذار می‌گوید که احساس می‌کند دارد برگ‌هایش را از دست می‌دهد و باد در شاخه‌هایش می‌پیچد. کاترین آنتونی را دعوت می‌کند که لباس‌هایش را بپوشد و با هم بروند در پارک قدم بزنند، با درخت‌ها و برگ‌هایشان. انگار ذهن آنتونی این کلمات را با هویت خودش ترکیب می‌کند. و در نهایت دوربین با حرکت به سمت پنجره و درخت و برگ‌های سبزشان می‌رود و این نما شعر کارگردان را کامل می‌کند.

سینماپدرفیلم پدرآنتونی هاپکینزآلزایمر
اینجا درباره چیزهایی که دیده‌‌ام، چیزهایی که شنیده‌ام، چیزهایی که خوانده‌ام و کلا جهان اطرافم می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید