
نام کتاب : چخوف
نویسنده : Henri troyat
مترجم: علی بهبهانی
" این کتاب ، زندگینامه ای است داستانی ازچخوف که توسط تروایا (روسی تبارفرانسوی و از اعضای فرهنگستان فرانسه به رشته تحریر درآمده ودرسال ۱۹۸۴ ،برنده جایزه بزرگ نقدادبی شده است.
زندگینامه چخوف نسبت به سایرنویسندگان خالی از فرازو فرود وجاذبه های غیبی بوده که همین امر سبب عدم جذابیت ازسوی نویسندگان واز ترس عدم جذب مخاطب می باشد.
هنری ترویا زندگینامه افراد دیگری از جمله پوشکین ،داستایفسکی، گوگول وتالستوی را نیز نوشته است و درباره چخوف چنین میگوید:
پردازش تک چهره ای واقعی ازچخوف ،مردی خوب ،باریک بین و کم وبیش مرموز، آزمون ساده ای نبود. شناخت چهره از بن شخصیتهایی که در آثارش آفریده است ناممکن بود وباید به نقل قول های بسیار از منابع روسی و نامه های خود چخوف بسنده میکردم. برخلاف نظربسیاری افراد مبنی برعدم دخالت سیاسی وبی علاقگی چخوف به سیاست ،نگاه چخوف به زندگی هرروزی،مردم ،شرایط و موقعیتها به گونه ای پیامبرانه باهرنظریه سیاسی راست می آمده است."
برداشت شخصی:
داستان راخواندم، به راستی که قلم زیبا ودلکشی داشت وچنان واقعیتها روشن واضح به تصویرکشیده شده بود که هرلحظه زندگی چخوف را احساس کردم و یا به قول "تروایا" واقعا با چخوف زندگی کردم.
با آنتوان زمان کودکی و آنتوشا چخونته تا لحظه مرگ !
وچه زیبا وتاثیرگذار فصل آخر "ایش شتربه" نگاشته شده بود!
حقیقتا مترجم نیزبامهارت بالا و فن هنرمندانه نویسندگی ،حق مطلب را به درستی اداکرده و تمام واقعیت ها رابه خوبی انتقال میدهد.
"چخوف" ،انسانی وارسته، دراوج متانت وتواضع به تک چهره ای درادبیات روس بدل شد. وی هيچگاه به قضاوت، تنبیه ونصیحت در داستانهای کوتاه ویادیگر آثارش نپرداخته است،بلکه تنها واقعیات زندگی راهمانگونه که هست ودیده میشود شرح میدهد و قضاوت رابه مخاطب تیزهوش خود وامی نهد وازین طریق سبب تعالی انسانها میگردد. چرا که هم اوست که میگوید: " زمانی انسان بهترخواهدشد که اورا همان طور که هست به خودش نشان دهند."
برخلاف عقایدبرخی منتقدان،دراکثر آثار او، دریای اعتراض به سیاست حاکم برروسیه مبنی بربراختلاف طبقاتی به چشم میخورد. برای مثال دراستان "بوقلمون صفت" ،منصب ومقام صاحب سگی که دست شهروندی را گاز گرفته درتصمیم گیری پاسبان شهر مستقیما اثرداشته وپاسبان بوقلمون صفت دائما براین اساس تغییرعقیده میدهد. ویا در داستان کوتاه "ماسک"،حضور فردی از اعیان و اشراف را در قرائتخانه ی یک مهمانی بالماسکه توصیف میکند که فرد باتکیه برمقام ومنسب، به افراد حاضرتوهین کرده و قرائتخانه رابه اتاقی شخصی برای خود و دوخانم همراهش بدل میکند .
و این چنین نشان میدهد که قانون روسیه ،درآن زمان،برپایه منافع و خواست شخصی طبقه ای خاص ازجامعه استوارشده است .بااینحال هيچگاه مستقیم و بی پرده در رابطه باسیاست سخن نگفت.
درتمام عمر،خود را ازابتذال ومفاسداخلاقی به دورنگه داشته و باوجودازدواج دیرهنگام،عاشقانه همسرش "اولگا" را می پرستید.
سخاوتی عامه پسند داشت ،تاجاییکه بیمارستانی بنانهاد که امروزنیز با نام ویاد خود او درحال فعالیت است.
همچنین به اغنای کتابخانه زادگاهش وتاسیس مدارسی پرداخت که این اقدامات رابرای مردم سودمندتر از نظریه پردازی صرف سیاسی می دانست.
نمایش نامه های چخوف ،بیشتراوقات دراولین اجرا باشکست روبه رو و با گذشت زمان وبهبود اجرا توسط گروه های بازیگری تئاتر، با استقبال مواجه میشد.
هنر "چخوف"،عریان نشان دادن واقعیت هایی است که به روزمرگی تبدیل شده ودرعین بااهمیت بودن ،پیش پاافتاده وطبیعی انگاشته میشوند. اندوه وغرب انسان معاصر دردل طنزتلخ،و تنها کافیست یک نفر این واقعیت هارا نشانمان دهد،چرا که ما خود دیگر نمی بینیمشان وزیباست این روایت بی طرفانه،چنان که مخاطب تنها بادیدن واقعیت ،دردل خوشحالی،اندوه، تنفروهمدردی را تجربه میکند.
در"چخوف"همچنین گریز ازدین راکه درواقع به خاطرات سیاه کودکی بازمیگردد مشاهده میکنیم. بااینحال عقاید وبیانش درباره مسائلی همچون خدا و روح چنین نشان میدهد که وی به دورازهرگونه ایمان ریاکارانه، بیش ازهرانسان دیگری خداراشناخته است وچه بسا به این شناخت توسط سایرین در آینده ای نه چندان دور نیز ایمان داشته است:
"...در آینده ای دور،تبار آدمی حقیقت خدای راستین را درخواهد یافت، یعنی ازروی حدس و ظن درکش نخواهد کرد یا به جست وجوی او در آثار داستایفسکی نخواهد گشت،بل اورا به همان روشنی درخواهد یافت که دودوتا چهارتا را درمیابد."
#چخوف #ماسک #بوقلمون_صفت #سه_خواهر #اولگا