وبلاگ رسمی قاسم کریمیدرگردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده·۱۴ ساعت پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_100داستانی را که می خواهم برایتان نقل کنم درباره ی سربازی است که پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه ی خود بازگردد. سرباز قبل از این که به خانه…
وبلاگ رسمی قاسم کریمیدرگردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده·۱۴ ساعت پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_99سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس…
وبلاگ رسمی قاسم کریمیدرگردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده·۱۴ ساعت پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_98پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره
وبلاگ رسمی قاسم کریمیدرگردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده·۱۴ ساعت پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_96در کافه دو شعبده باز بر نامه اجرا می کردند.که یکی موفق بود و دیگری طرفدار چندانی نداشت... روزی شعبده باز نا موفق از آن دیگری پرسید چه رازی
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲۱ ساعت پیشکوه قاف برای جمعه از همان ابتدای هفته برنامه ریزی کرده بودم. صبح اول وقت به سیب چال می روم و از آنجا راهی «چشمه اجاق» می شوم و در آن حوالی پرسه می…
وبلاگ رسمی قاسم کریمیدرگردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده·۱ روز پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_95جوانی سرخورده و افسرده می کوشید تا خود را از این وضع رها کند . روزی به تنهایی به جنگل رفت . هنگامی که در جنگل بود به دور تنه درخت طنابی متص…
حمیدرضا شهشهانی·۲ روز پیشضرب المثل عجله کار شیطونه از کجا اومد؟این داستان یه الگویی داره به نام توسعه فردی که میشه توی روزمرگیامون ازش استفاده کرد با اینکه جذابه ولی قابل تامل هم هستش
Z14·۳ روز پیشداستانک: پروانه و شمعسلام! کسی اینجا نیست؟ اینجا چقدر تاریک است به سختی می توانم راهم را پیدا کنم. یک نور کوچک اون دور دورا دیدم، فکر کنم کرم شب تاب باشد. سلام…