
مثه یک بغض بی سروسامون
وسط حنجره به حال مرگ
مثه بارون اول پائیز
برگای خسته ی اسیرتگرگ
مثه شبهای خوب تنهایی
میون هق هق و غم عالم
قصه هایی که آخرش تلخه
تودلت درد عالم و آدم...
این روزا بیشترازهمیشه دوست دارم تنها باشم.یه موزیک آروم ،ترجیحا پیانو، کنار گوشم باشه و فقط بنویسم.البته گاهی وسطاش یه موزیک غمگین بذارم و باهاش بخونم وگریه کنم.دکترمیگه افسردگی فصلی داری ،ولی من عاشق افسردگی فصلیمم. اینجوروقتا خودخود خودم میشم.همون دختری که تمام عشقش یه دفترچه ومدادبود! تازه اون مداد قدیمیایی که بایدتراششون میکردی نه مدادنوکی!!
همیشه عاشق نوشتن روی کاغذبودم وهستم، کتاب کاغذی،مدادتراش و پاک کن!
هرچندبایدباتکنولوژی پیش رفت ،ولی وقتایی که میخوام خودم باشم میرم لابه لای همین صفحه ها.
آخ که چه کیفی میده..!!! یه اتاق که پرازکتاب ودفترومداده. میتونم ساعتها وسط این به هم ریختگی عشق کنم،زندگی کنم،گریه کنم،خراب شم ،دوباره خودموبسازم وبزنم بیرون!
فصل پاییز رودوست دارم چون منو میکشونه لای این کاغذا، نوشته ها و شعرای قدیمی و خاطره بازی...
"حالم این روزاحال خوبی نیست"
وقتی دنیا شبیه زندونه ...!
شعرای نصفه نیمه ای که هربارمیخونم به خودم قول میدم تمومش کنم و نمیکنم!
میترسم!از ادامه دادنشون، ازشعر گفتن...میترسم!
سالهاست جرات گفتن دوباره شو نداشتم !!!
ولی بازم دوستتون دارم خط خطی های نصفه نیمه
دوستت دارم دلتنگی غروبای پائیز
دوستت دارم گریه شدیدی که صورتمو خیس میکنی
دوستت دارم دفترقدیمی پونزده، شونزده سال پیش
حتی اعترافات تلخی که فقط خودم میدونم واین کاغذا!
همتون رو دوست دارم ،چون آیدای الان روشماساختین!
آيدایی باتارموهای سفید،چین روی پیشونی که نمیخوام پنهونش کنم ،خط خنده ی اینهمه سال خندیدن ،زیرپلک چروکی که سالهاست خیلی چیزارو دیده
دوستتون دارم!!!!
صدای بارون میاد!پائیز!بارون! غروب!
آخ لعنتی....مگه میشه دیوونه نشد؟!
تموم نشو لطفا! تموم نشو ومنو وسط اینهمه غم وگریه پیرکن! من سالهاست که دیگه فرصت ندارم،حتی واسه پیرشدن...!
و فردا، یک قامت راست ،یک لبخند گشاده و یک بلوای دخترانه که درگذشته ها تاب میخورد به دنیا سلام میکند...
سلام !
پ ن : که بارون پائیز میسوزونه دل آدما رو 🌧🎶