ویرگول
ورودثبت نام
...
...
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

پست جدید

خیلی وقتها حرف برای گفتن دارم، اما کلمه نه. یعنی میفهمم و حس میکنم که انبوهی از احساسات درهم تنیده پشت گلویم مانده، اما کلمات مناسب برای ابراز و سامان‌دهی‌ شان را ندارم. این احساسات و عواطف همینطور سر دلم می‌مانند و هیچ وقت بیرون نمی‌آیند. می‌روند و جایی در گوشه بدنم پیدا میکنند. یکی در دستانم خانه می‌کند و در آنجا بدون هماهنگی با نهادهای نظارتی، رقص و پارتی راه می‌اندازد. یا آن یکی می‌رود در معده‌ام و جایی برای بقیه نمی‌گذارد. برخی شأن پر رو تر از این حرف‌ها هستند، می‌روند آن بالا بالاها، مثلا توی چشم. و از آنجایی که برکات خاص خودشان را دارند، به محض ورودشان هوای صورتم بارانی می‌شود، الحمدالله.

هیچ ربطی به متن نداره
هیچ ربطی به متن نداره


کلمهپست جدیداحساساتروانروانی
جستجوگر، کمیت مهم‌تر است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید