من خیلی کم پیش میاد از خودم بنویسم ولی میخوام براتون از تجربه ها و احساسات تابستونی که دو روز دیگه تموم میشه بگم!
امسال تابستون من بالاخره تونستم از حباب سادگی و یک نواختی بیام بیرون
من تا قبل ویرگول میشه گفت ادم به شدتتتتتت غیر منطقی بودم.ادمی که همه چیز رو با ظاهر قضاوت میکرد و هرچیزی که تو مغزش بود رو بلند بلند میگفت!
ولی امسال تابستون با دور بودن از رفیقام انقدر انیمه دیدم و انقدر کتاب خوندم که مغزم پر حرف شد و البته اینبار نمیخوام حرفاش رو به همه بگم ولی میخوام یکمشون رو به شما بگم, امسال تابستون با تمام وجود به این نتیجه رسیدم قرار نیست همه قانع بشن به چیزی که هستی! قرار نیست همرو رازی کنی که دوست داشته باشن
بالا گفتم انیمه و کتاب خوندم بزارین معرفیشون کنم به شکل حیرت انگیزی امسال تابستون با انیمه ی *کلاس نخبگان* و کتاب *این کتاب را ممنوع کنید* زندگی کردم و باید به همه ی نوجون ها معرفیشون میکردم.
میخوام از تجربه هام هم بگم یکی از باحال ترین چیزای دنیا اشپزی کردنه و پیشنهاد میکنم برای خودتون یک غذای مخصوص بسازین قول میدم بهتون خیلی خوش میگذره,یکی از بهترین تصمیمات تابستونم شروع ورزش کردن بود و البته سه ماه تمام تحقیق کردن راجب یه موضوع برای من خیلی کار جالبی بود.
و باید از شما هم تشکر کنم که کمک کردین حرفای تو کلمه ام رو بدون ترس بنویسم.