خواهرم چند روز پیش داشت راجب کتابی که درحال حاضر تمامش کرده بود صحبت میکرد کتاب شانس ضربدر هفت کتابی که به طور خلاصه راجب دختری است که مخالف همه رفتار و حرکت میکند.
و بنظرم موضوع جالبی آمد که سعی کنم راجبش حرف بزنم. البته که حرف های من هیچ ربطی به محتوای آن کتاب ندارد
در حال حاضر مردم مملکت ما،دنیا معنای اصلی کلمات را گم کردند معنای آزادی یا حقوق برابر یا خیلی چیز هایی که به جای آنکه یک حقیقت تلخ یا شیرین باشند مد شده اند.
طبق معمول انسان هایی هم پیدا میشوند که میخواهند از این مد پیروی کند،و وقتی پی یک چیزی اشتباه است پیروی کردند از آن هم اشتباه است.
وقتی زنان و مردان ما(بیشترشان نه همیشان)آزادی را در روابط نامشروع و لباس های نامناسب(خیلی خیلی نامناسب) پوشیدن یا آرایش های غلیظ و شوخی های جنسی میبینند،معلوم است کشور آزاد نمیشود. تا وقتی که یک انسان آزادی را در این نکات ببیند وقتی میخواهد آزاده شود اشتباه میکند و به هدف غایی و نهایی خود نمیرسد.
یا مثلا وقتی دختر ها و پسران جوان و نوجوان ما روشن فکری را در فحاشی و بی بند و بار بودند و مواد و مشروب میبیند معلوم است کشور،به این وضع میافتند.
حال افرادی میآیند و به من و امثال من میگویند دید کهنه،مغز پوسیده،طرز فکر قدیمی
اما نه آزادی نه روشنفکری به این حرف ها و کار ها نیست
افرادی که دم از برابری جنسیتی که من حالم ازش بهم میخورد میزنند،به کشته ها و خودکشی های سربازی بی محلی میکنند،اما برای دختران میگریند که نمیتوانند لباس مناسب بپوشند،خود شما چند دفعه شعار زن زندگی آزادی را کنار مرد میهن آبادی دیدین؟
در همین مورد به این سادگی ما ضعف داریم، و پی را اشتباه ساختیم پس چگونه منتظر آزادی و برابری هستیم؟
مقدمه ام بیش از حد طولانی شد
ادیت:از دست ویرگول و برچسب هایش زیر پستم پرچسب زنان زده است:)