بعد از مدت ها اومدم با معرفی یک کتاب فوق العاده غیر قابل پیشبینی دیزی دارکر
خانواده ی متلاشی شده رو تصور کنید،دارای یک مادر بزرگ، سه دختر و دو پدر مادر از هم طلاق گرفته و یک نوه
سه دختر که به ترتیب رز لیلی و دیزی نام دارن رز دختری خیلی زیبا با قدی بلند که هم نشینی با حیوانات رو به انسان ها ترجیح میدهد شاید چون در دامپزشکی کار میکند.
لیلی دختری که عین مادرش از خود راضی و بی توجه به کودکش تیرکستی تنها کاری که بلده نیش زدن به بقیس
و دیزی دختری با قلب مریض و زخمی روی قلبش
مادری که همیشه کودکانش را برای به دنیا اومدن تحقیر میکند و حتی نمیگذارند آنرا به اسم مادر صدا کنند،پدری که برای موسیقی خانواده را ول کرد و به دور دنیا سفر کرد و کنسرت گذاشت
و یک پسر همسایه در کیلومتر ها انور تر که به نحو خودش عضو خانواده ی دارکر هاست
نانا (مادربزرگ دیزی)تصمیم میگرد اعضای این خانواده را برای شب تولدش دور هم جمع کند و هرکس با رازی در دل وارد آن خانه میشود نانا وصیتنامه اش را میخواند همه توقع داشتند آن ثروت هنگفت به دستشان برسد اما این گونه نمیشود.در نمیشه شب با جیغ تیرکستی همه به سالن میروند و میبیند نانا مرده است، جزر و مد اتفاق میافتند و جزیره تبدیل به یک زندانی شده است که تک تک اعضای آن زندان که از هم تنفر دارند باید هشت ساعت در کنار هم و یک قاتل به دنبال حل مسئله بروند.
قاتل چه کسی است؟ در آن جزیره ی خصوصی به جز خانواده ی دارکر کسی دیگر آنجاست؟
آلیس فینی نویسنده ی بریتانیایی که به تازگی کارش را شروع کرده با قلمی راز آلود کتاب هایی مثل دیزی دارکر،سنگ کاغذ قیچی،گاهی دروغ میگویم را نوشته است،نوع قلمش طوری است که وسط کتاب نیاز دارید هوا برخورید تا موضع را درک کنید:)
امیدوارم از خواندن این کتاب فوق العاده لذت ببرید✨
ممنون که خوندید✨