هشدار:این پست غمگین و برای خوندن تو یک روز شاد مناسب نیست امروز در تاریخ 03/6/7 من از هر موقع ی دیگه مطمئن تر شدم که زنده بودنم فقط حال خودمو خراب میکنه. من آدم شادی بودم،سرحال بودم،قدر خودمو میدونستم،اعصاب داشتم،میتونستم راحت کنار خودم بمونم و بجنگم. ولی آخرش من موندم تنها چون دیگه اعصاب خودمم ندارم،همه سر به سرم میزارن و زندگی با تلخی های کوچولو شیر قهوه ی منو تلخ تر از همه چیز میکنه. شاید فکر کنید دارم فقط واسه ی اینکه پست جدید داشته باشم مینویسم ولی نه حقیقت اینکه من کسیو ندارم حرف بزنم بدون اینکه قضاوت بشم البته که خواسته ی زیادی ولی کلا ما آدم ها خودمون رو برای یک نفر میکشیم و اون نفر بعد مرگت قبرت هم خورد میکنه،یا دستش رو میزاره رو گلوت و غرقت میکنه تو یک باتلاق از تنهایی تا بهت بفهمونه احمقانه فکر میکردی,احمقانه فکر میکردی که اون دست ها قرار نیست تورو خفه کنه در صورتی که اون دست ها اومدن تا خفه ات کنن اومدن تا بهت بگن اون آدم مهم زندگیت قرار نیست آدم خوبه باشه و آدم بد ها نقش بیشتری دارن چون ادم بد ها بهت یاد میدن اعتماد یک چیزی که نباید به همه بدیش چون اگه بدی راحت تر از هر موقع ی دیگه تورو خورد میکنن! آدم بد ها بهت میگن آخر همه ی اون اعتماد ها میشه وقتی داری داد میزنی قلب تند بزنه و همیشه با یک قلب درد زندگی کنی قلبی که تا چند دقیقه ی پیش فقط برای اون آدم خوب میزد ولی الان آدم بده شده و قلب و خورد کرده و داره تنهات میزاره. آدم بد ها بهت میگن آخر همه ی اون اعتماد ها میشه لرزش دست، تیک عصبی و سر درد هایی که نباید به بقیه بگی وجود دارن. آخر همه این اعتماد ها میشه نقاب هایی از جنس آهنگ که دارن میخندن:)
بعضی وقتا واقعا نیاز دارم برم بغل یک نفر و بگم من نمیخوام این نقاب رو داشته باشم،میخوام ازش خواهش کنم اون یک ذره امید ته وجود برای واقعی شدن رویاهام رو واقعی کنه، میخوام کمکم کنه این هدفون هارو درارم و مستقیم بدون اینکه زبونم بگیره بتونم حرف بزنم.. ولی اون آدم هم به شکل جادویی شده آدم بده و باید اونم به لیست سیاه زندگیم اضافه کنم،باید دوباره به تک تک حرفایی که اون لحظه بهش زدم فکر کنم و ببینم واقعا اون مقصر بوده یا نه. یکم خسته ام،ولی ممنون که تا اینجا رو خوندی و شایدم هم این پست از نوت گوشیم بیرون نیاید ولی اگه اومد بیرون باید ازتون معذرت خواهی کنم اگه پست یکم از لحاظ املایی مشکل داره به هر حال با اشک نمیشه خوب نوشت:)
و یک نصیحت کوچیک دارم اگه همه ی حرفای من بنظرت مسخره بود زندگی یک روزی تلخیشو بهت میریزه و سعی میکنه شیر قهوه ی تورو تلخ کنه ولی لطفاً وقتی به اون تلخی شیر قهوه آت رسیدی هدفون رو از گوشت درآر و بجای آهنگ گوش دادن گریه کن و سعی کن بنویسی آنقدر بنویس تا اگه روزی حالت خوب شد نوشته هات رو خوندی بفهمی چه آدم سختی بودی و لطفا دست از نوشتن برندار(اگه مینویسی) ممنون که گوش دادین3>