در سال ۲۰۱۶، محققان دانشگاه آدلاید، دادههای مربوط به فراز و نشیبهای عاطفی در بیش از ۱۳۰۰ رمان را استخراج کردند و از پردازش زبان برای تحلیل این فراز و نشیبها استفاده کردند. پس از آن، ۶ الگوی تکراری را در داستانگویی غربی شناسایی کردند. اصل مقاله را میتوانید در اینجا پیدا کنید.
این الگوها عبارتند از:
داستان کلاسیکِ فردیِ بیچیز و تلاشگر که کوه را فتح میکند تا شمشیر را از سنگ بیرون بکشد.
غمانگیزترین داستانِ همه این الگوها. سفری از اوج به حضیض.
کاراکتری که زندگی خوبی دارد، با یک مشکل بزرگ مواجه میشود، اما راهی برای غلبه بر آن پیدا میکند. اغلب در نهایت، آنها در موقعیت بهتری از قبل قرار میگیرند.
قهرمان به سرعت در جامعه نیویورک (یا هر جای دیگری) پیشرفت میکند و بزرگترین مهمانیهای شهر را برگزار میکند. سپس با ضربهای از واقعیت متوجه میشود که بیش از حد نزدیک خورشید شده است.
توضیحات را به عهدهی وانهگت میگذاریم:
«از بدبختترین سطح شروع کنیم. از کی بدبختتر؟ خب، از یک دختر کوچولو... یک کفش اندازهاش میشود و به خوشبختی دور از انتظار میرسد.»
حدود ۷۰ درصد داستان همه چیز عالی به نظر میرسد. والتر وایت از معلم دبیرستان به پادشاه مواد مخدر تبدیل میشود. سپس همه چیز به هم میریزد. سقوط اولیه اغلب تقصیر خود او نیست، اما سقوط نهایی چرا.
۱. از چاهویل به قصر، ادیپ و سیندرلا محبوبترین داستانها بین خوانندگان هستند. یعنی بیشترین فروش را داشتهاند.
۲. وقتی به داستانی فکر میکنید، شکلِ احساسی آن را ترسیم کنید.
محورِ X: زمان
محورِ Y: بدبیاری به خوشبختی