345-آنانکه عاشقند ،بیشتر از عقل سخن می گویند
همانطور که مولوی داستان عشقش را در مثنوی در شش مقام عقل تبیین نمود.
وآنانکه عاقلند از عشق سخن می گویند
همچون جامی و عطار و حافظ ما ،که براستی رندان خرد بودند
و به دریای فنای عشق زدند،زیرا عقل،وجود یاب است و خودیاب و خودشناس
که خود را به طوفان عشق هو می سپارد.
عشق ،تسبیح عقل است و عقل هم تقدیس عشق!
و این تسبیح و تقدیس بود و نبود است با یکدیگر!
نرد عشق بازی خود و بی خودی!
و آنکه عقل ندارد ،عشق را به فسق و فساد می کشد
و عاقبت آنرا متهم نموده و انکار می کند.
و آنکه عشق ندارد ،عقلش روی به حساب می رود و در پول تمام می شود.
عقل نردبان عشق است و عشق هم مقصود عقل.
عشق فنای در بقاست و عقل هم بقا یافتن در فنا!
عشق،عشق عقل است
یعنی عشق وجودیابی و و صال با وجود!
عقل و عشق هرگز از هم جدا شدنی نیستند،همانطور که راه و رفتن!
منبع:کتاب در جستجوی عقل،صفحه 47،از قلم استاد علی اکبر خانجانی
353-تعقل روش الحاق به ذات یگانه هستی،یعنی خداوند است.
پس تعقل روش وصال است
پس منطق عشق ورزی است
زیرا روش و منطق یگانه فهمی و یگانه جوئی و یگانه شدن است.
پس عقل و عشق و دین امر واحدیست.
354-این عقل است که بما می فهماند که عشق، اراده به یگانه شدن با محبوب است
و نیز به ما می فهماند
این وصال و یگانگی واقعه ای روحانی و ذاتی و باطنی است
و نیز بما می فهماند که
این همان روش دین است
یعنی روش تقوا و تقیه و صبر و عصمت!
پس بدون تعقل نه عشق درک می شود و نه دین!
منبع:بند353-354 از کتاب در جستجوی عقل اثراستادعلی اکبر خانجانی
دانلود 179جلد کتاب از همین نویسنده در لینک زیر:
www.khanjany.org