عجب دوریست دور پوچ ماشين
زیارتگاه هیچی های بی دین
بليط جنت ماشین دلار است
خدای این بهشت هم بانکدار است
همه هفتاد و دو مذهب یکی شد
و نام مذهبش تکنولوژی شد
طريقت واحد آمد در مخّدر
شریعت بهر پول آمد مفّسر
حقيقت پوچی آمد زین فسانه
نیهیلیزم آمده اندر میانه
شده سامریِ این دور،دانش
شده گوساله آدمخوار و سرکش
مسلمان بنده ی اهل کتاب است
همه اهل کتاب غرق سراب است
نه عشق و عقل مانده این بشر را
همه آداب باشد گاو و خر را
نه نان دارد نه آبی پاک و زنده
همه نانش سقر آبش چه گًنده
طبیبان جمله دزد نان و جانند
حبیبان جمله فاسق در نهانند
همه دزدان دین و آفت دل
اناالحق میزنند از فِسق محفل
همه صدق و وفا را خوار دارند
همه مکر و جفا را یار دارند
هرآنکه راست گوید طرد گردد
هرآنکه عشق جوید فرد گردد
جنون و زجر و نفرت افتخارست
دل آرام و عزت، پست و خوار است
دروغ هر چه بزرگتر باورش بیش
جنون هر چه تباهتر یاورش بیش
تلویزیون شده پیغمبر خلق
کامپیوتر امام و دلبر خلق
همه مرگ است و درد است وسیاهی
همه کذب است و فسق است وتباهی
شده دلها سیاه و چرک و سنگین
سخنها تیرباران است از کین
محبتها شده فسق مرکب
جنایتها به نظم است و مرتب
همه جایزه ها حق سکوت است
همه تبلیغ ها سطر سقوط است
شب، ماهواره ها اغراق آورد
جنون و مکر و استفراغ آورد
زمکر ارتباطش حذر کن
زقطع رابطه خوف و خطر کن
همه مکر و نفاقش شد ستایش
هنرها جیره خوار این نمایش
شده دانش بساط نان انکار
شده تربیت ما، مکر و اجبار
همه دانش پژوهان جبرجویند
هنرمندان همه تزویرخویند
هرآنچه علم و پیشرفت نام دارد
چهی باشد که صدها دام دارد
جنون سرعت از شیطان باشد
همه جنگها برای نان باشد
عجب بین، این بشر در آسمان است
ولیکن بنده ی یک لقمه نان است
جنونی برتر از این کی ببینی!
فسونی شر تر از این کی ببینی!
هر آنکه بیمه گردد، شرتر آید
زخوف نان و جانش، خرتر آید
چه شیطان پلیدی ،بانک و بیمه
نیارد جز به دوزخ ،نفت و هِیمه
چه خوش این قول از پیغمبرم رفت
خوارک اهل دوزخ نیست جزنفت
چو علم نفت از شیطان عیان شد
جهان شد دوزخی و خصم جان شد
بشر دریوزه ی قوم یهود است
به بند کفرِ این قوم حسوداست
بنا و زیربنای این تمدن
همه مکر و جنون است و تعفن
هرآنکه این سخن را جهل خواند
درون دوزخ دوران بماند
منبع : کتاب غزل عشق-مولف استاد علی اکبر خانجانی