ویرگول
ورودثبت نام
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

مالکیت

مالکیت


آدمی یا سالک است یا مالک است

آنکه چیزی مالک است او هالک است


جمله مملوکات ما قبرهای ماست

زنده در گوریم و این جبر های ماست


اهل جبر جمله مقیم دوزخند

گور هائی قبل مردن می خرند


آدمی با مرگ خود از تن رهد

لیکن اندر قبر مالش جان کند


نیستیم مالک، که مملوکیم ما

نیستیم سلطان، که مفلوکیم ما


مالکیت دزدی جان و دل است

روح مالک محبسی اندر گل است


تکه تکه میشود روح بشر

پس به غارت می رود در خشک و تر


مالکیت چون رود سوی بشر

پس ردای عشق می پوشد به بر


هر که خواهد چون بدزدد روح تو

دعوی عشق می کند در سوی تو


روح-دزدی، دزدی شیطان بود

برده گی روح از انسان بود


این جهان بهر عبور است ای پسر

پس رها کن این و آن و درگذر


نیست جبری جز که مملوک کسی

نیست زجری جز که متروک کسی


چیزهایند نردبان آسمان

پس مشو مالک تو نردبان آن


تو که خود مالک نه ای بر خود، پسر

پس چرا مالک شوی چیزی دگر


راه را آیا کسی مالک شود

پس چگونه مقصدی را می رسد


زندگی باشد رهی سوی خدا

پس بباید پشت سر بنهاد راه


هر چه داری چاله ها و چاه توست

راه را چاه کرده ای روز نخست


چونکه وقت پر کشیدن شد کنون

از میان قبر هایت شو برون


قبر خانه،قبر ماشین، قبر تن

قبر فرزند، قبر همسر، قبر من


حال باید سوی قبر تن روی

قبر من ها وارهی بی من روی


چونکه اموالت رود از در به در

پس کجا خواهی شدن ای در به در


نی بود مالی ز تو نی جان ز تو

نی بدن باشد ز تو نی نان ز تو


نی بود روحی ز تو چون روح است

بعد مرگت میرود روحت به دوست


پس چه ماندستی دگر از بود تو

جز افسوس و خواهش مردود تو


بهر خود آیا تو کردی هیچ کار

تا بماند بهر تو زین کار زار


هیچ آیا دوست داری بعد از این

هیچ داری محملی روی زمین


چون برون کردند تو را اهل و عیال

چونکه باشد سرنگون آمد به چال


بعد مرگت چیست باقی از وجود

جز به آنچه داده ای از بهر جود


جود تو باشد وجودت در فنا

چون وجودت باشد از جود خدا


بهر هر جودی دو حق آرد وجود

در دل مردم و نزد شاه جود


بهر حق آیا تو کاری کرده ای

نی تجارت ها که با خود برده ای


نی اضافاتی که ریختی بهر دام

نی به خیراتی که دادی بهر نام


هیچ کردی از خودی خود جدا

این بود باقی بودت در بقا


آنچه از خود داده ای سوی فنا

بی حساب و بی کتاب و بی ریا


در فنا یابی تو آن را چون بقا

آن بقائی کو بود نور خدا


هر چه پیشاپیش فرستادی ز دور

باشد اندر انتظار زان سوی گور


حالیا خود مرده ی خود را ببین

هیچ داری اندر آن سوئی یقین


گر تو می ترسی ز مرگت حالیا

پس بدان چیزی نداری در بقا


پس بکن کاری هم اینک داد کن

چیزی از خود وا بکن بر باد کن


دل به هر چه داری اندر این زمین

آن بود زندان نفست بعد از این


پس برانداز این همه زندان را

قبل مرگت چون که دانی آن را


این همه زنجیر و بند و جبر جان

باشد از املاک تو اندر جهان


بدترین املاک تو باشد به دل

کو بنامی عشق اندر آب و گل


هر چه از گل داری اندر قلب و جان

هیزم دوزخ شود این را بدان


مالکیت جیره بخشیدن است

زنده بودن هم برای مردن است


حق هستی از عدم آید بدست

هر چه دستت مینهد آید به هست


انتخابی بس گران است داشتن

داشتن باشد ره پرداختن


آدمی یا در ره پرداختن

یا که باشد در چه هر خواستن


آدمی یا هست یا نیست این بدان

داشتن باشد نشان نیستان


پس بنه هر چه که هستی ای جوان

تا بجوشی در عدم هستی از آن


کل هستت نیست کن در این قفس

تا خدایت را ببینی هر نفس


از کتاب (چهلچراغ معرفت) اثر:

استاد علی اکبر خانجانی

لینک دانلود رایگان بیش از 171جلد کتاب-کتاب صوتی-اشعار عرفانی-معضلات جامعه ما با راه حل و... از همین نویسنده :

https://drive.google.com/file/d/1zXuKPJ1PuKONLewyXIe0huzfIxfU_GmT/view?usp=sharing

یا


https://up.20script.ir/do.php?filename=c861-ketab1401.rar

یا از طریق یکی از کانال های تلگرامی :


https://t.me/sheytan_shenasi20/22

یا وب سایت :

https://www.khanjany.org

روحعشقمالکیتاستاد علی اکبر خانجانیعرفان حقیقی
#بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی:آخرالزمان# قیامت# امام زمان# معراج#عرفان #عرفان اسلامی #عرفان شیعی # وحدت وجود# معرفت شناسی#منجی موعود#منجی آخرالزمان#
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید