سریال داییجان ناپلئون که یکی از محبوبترین سریالهای پیش از انقلاب است به شرحِ طنزگونهی توهمات یک شهربانیچی بازنشسته و البته دونپایه میپردازد. از نگاهِ داییجان ناپلئون همهی بدبختیها کار انگلیسیهاست و این قهرمانِ خودخوانده وظیفه دارد که مانند ناپلئون از مملکتش در مقابل انگلیسیها دفاع کند. اگر کارِ طنز نشان دادن بدخیمترین دردهای جامعه به شکلی شیرین باشد، داستان داییجان ناپلئون وظیفهی خود را به خوبی انجام داده است و اگر یک طرفِ توهمات داییجان در مورد نقشِ انگلیسها باشد، طرفِ دیگرِ توهمِ او «ناپلئون بودن» این پیرمرد مفلوک است.
آنچه در مورد داستان و سریال داییجان ناپلئون حائز اهمیت است آن است که پیام و خط داستانی خود را جابهجا و گاهبهگاه به رخ ما میکشد تا اجازهی فراموش شدنش را به ما ندهد. وقتی یک استاد دانشگاه میگوید: «اگر کشور ما به جایی نرسیده به خاطر دخالت خارجیهاست» یا یک راننده تاکسی میگوید: «شاه رو آمریکاییها بردن تا ایران از آمریکا جلو نزنه!» این قیافهی داییجان ناپلئون است که در ذهن ما غبارزدایی میشود.
اما بهترین راه بررسی هر ادعایی ارزیابی خونسردانه آن و در نظر گرفتن شواهد مرتبط است. مثلا: چرا انگلیسیها با ما پدر کشتگی داشتند و جلوی پیشرفت ما را میگرفتند؟ چرا مثلا نرفتند جلوی سوئد و قطر را بگیرند؟ یا مثلا خوبی یا بدی یک رابطه چگونه ارزیابی میشود که راننده تاکسی مذکور ادعا میکند شاه را آمریکاییها بردند؟ مگر ایران ژاندارم منطقه و از بزرگترین بازارهای آمریکا برای فروش سلاح و سایر اجناس آمریکایی نبود؟ مگر حکومت بعدی ایران بزرگترین دشمن آمریکا نشد؟
عدهای دیگر در ادعاهای خود دربارهی دشمنی عالم و آدم با ایرانیها، ایران را مرکز جهان میپندارند و ایرانیها را باهوشترین و ثروتمندترین افراد جهان اعلام میکنند.
اولا که اگر ما مرکز جهان، ثروتمند و قدرتمند هستیم پس چرا ادعای مظلوم بودن داریم؟ این خصوصیات اتفاقا باید ما را در جای حاکمِ ظالم قرار دهد. در ثانی این انگارهی مرکزِ جهان بودن و باهوش و ثروتمند بودن خود بخشی از همان توهم است که به توهماتی دیگر دامن میزند.
ایران سرزمینی نیمه خشک بوده و به عنوان سرزمینی که امروزه میشناسیم تا قبل از روی کار آمدنِ رضا شاه و برخورداری از سهمِ نفت استخراج شده وضعیتی به مراتب بدتر از افغانستان امروزی داشته است.
شاهان ایران زمین، نفت را مایهای سیاه و بد بو میدانستند که کاربردی در ایرانِ آن روز نداشته است. نفت به مثابهِ خونی حیاتبخش که در رگهای کارخانجات صنعتی کشورهای غربی جاری بود باارزش به شمار میرفت و در مملکتِ ایران که صنعتی نداشت دارای ارزش نبود. کشوری که ملایانِ آن ماشیندودی شابدوالعظیم را مظهر شیطان روی زمین میدانستند نفت میخواست چه کند؟
جالب اینجاست که حتی مراجع فکری جامعه نیز به این توهمات دامن میزدهاند. مثلا در همین قضیهی نفت طرفین ایران و انگلیس به قراردادی موسوم به «دارسی» توافق کردند. وقتی از لفظ قرارداد صحبت میکنیم یعنی سندی الزامآور که نمیتوان چند صباح بعد اگر پشیمان شدیم آن را کاغذ پاره خواند و زیرش زد. چنین برداشتی از یک قرارداد بینالمللی ندانستن قاعدهی بازی است. این زیرِ میز زدن، نشان توسعهنیافتگی است.
با این توضیحات جالب است که آقای مصدقِ به ظاهر قهرمان و دموکراسیخواه ناگهان بخواهد زیرِ قرارداد بزند. بخوانید نفت را ملی کند. مصدقی که فراهم شدن فضای نسبتا باز در جامعهی آن زمان و در نتیجه امکان عرضِاندام و قدرتنمایی خود را مدیون مشروطهای است که از صدر تا ذیلشان در سفارت فخیمهی انگلیس تحصن میکردند و در سایهسار درختان باغ قلهک، پلو مرغشان را هم میل میکردند...
این نوشتار در موضع دفاع از انگلیس نیست که کارنامهی آنها مثلا در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم یا رفتارشان در هند قابل توجیه نیست؛ بلکه در زیر سوال بردن توهم، ضعف و مسئولیتناپذیری و فرافکنی آن به بیگانه است. وقتی بیهوده خود را در جای بزرگان بنشانی باید در پی ساختن دشمنی بزرگ باشی. وقتی تدبیر منزل و تامین رعیت را بلد نیستی باید هم تمام تقصیرها را به گردن خارجی بیندازی و وقتی آرزوهای برآورده نشده و خیالِ ناکام داری باید هم خود را پیروزی تصور کنی که اجنبی حقش را خورده است.
وقتی از فرافکنی ملی و توهم توطئه صحبت میکنیم یعنی از حواله کردن ضعف و مسئولیتناپذیری خود به دیگران و نسبت دادنِ تیزهوشی، قدرت و ثروت دیگران به خود صحبت میکنیم. «زردی من از تو سرخی تو از من». حقیقت آن است که انگلیسیهایی که انقلاب صنعتی را رقم زدند و با چند صد نفر بر شبه قارهی هند مسلط شدند، مایلها کشتیرانی کردند تا سرزمینهای ناشناخته و منابع آنها را کشف کنند و ماهها بررسی کردند تا فرهنگ، خصوصیات و نقاط ضعف و قوتِ ممالک و جوامع دیگر نظیر ایران را در راستای تامین منافع خود شناسایی کنند برای موصوف شدن به صفاتی نظیرِ «قدرتمند»، «باهوش» و «ثروتمند» بسیار بیشتر از ما شایسته هستند.