ویکتور فرانکل روانپزشک و عصبشناسِ معروفی که کتابِ «انسان در جستجوی معنا» از او شهرهی عاموخاص است، کمالِ مطلب را در موردِ معنای زندگی بیان میکند. این که از اردوگاههایی جانِ سالم به در ببری که ۹۹٪ اسرای آن جان باختهاند، معنای زندگی را نشان میدهد. معنای زندگی همان ۱ درصد است. ترجیح دادنِ سختترینِ زندگیها به مرگ است. معنای زندگی خودِ زندگیست. زمانی که برای زنده ماندن به هر آب و آتشی میزنی و هر باجی میدهی تا زندانبان، آشِ ناهارِ تو را از تهِ دیگ بکشد، بلکه اندکی پُرمایهتر و غلیظتر باشد.
زندگی معنایی ندارد اگر معنا به غایت و هدف باشد. غایتِ زندگی و هدف از آن مرگ است، در حالی که اتفاقا تمامِ ارزش زندگی در نقطهی مقابلِ این معناست: ارزشِ زندگی در خودِ زنده بودن و دور کردنِ موقتی ما از مرگ است. ارزشِ زندگی در کمیابی و محدودیتِ آن است. در این که تنها یک بار زندگی میکنیم و بهارِ زندگی هم دوران جوانی است که به سرعت میگذرد و نوبت به تابستان و خزان و زمستانِ عمر میرسد.
فردی که در حالِ زندگی است، دورانی را پشت سر گذاشته و دورانی را پیشِ رو دارد که از طولِ آن و چگونگی آن خبری ندارد، در یک تشبیه انگار بر سر چهارراهی رسیده است که برای او ناشناخته است. هر راه از این چهارراه ویژگیهایی داشته و بر ایجادِ معنا در زندگی فرد و شکل دادن به آیندهی او تاثیر میگذارد.
راهِ اول واگذاشتن زندگی به مرگ است. رها کردن نقد برای نسیه و ترجیحِ خیال به واقعیت است. این که دنیا محلِ گذر است و زندگی جاودانی در آخرت اهمیت دارد. آنچه که در ادبیاتِ مذهبی و پایههای اعتقادی آن میشنویم و میخوانیم. راهی اینچنین اما به هر جا که ختم شود به زندگی ختم نمیشود. واگذاشتن چیزی که وجود دارد و آن را حس میکنیم به امیدِ مقصدی که یا وجود ندارد یا اگر دارد ما چند و چونِ آن را نمیشناسیم، انتخابی از جنس زندگی نیست و آن که این راه را برمیگزیند پیش از مرگ به استقبال برزخی خودساخته رفته است.
راهِ دوم پوچی، نهیلیسم و نوعی مذهبِ غیرِ معادمحور است که ردِپای تنبلی و وادادگی نیز در آن دیده میشود. رهرو چنین راهی میگوید: «میدانم که دنیای دیگری نیست و زندگی پس از مرگی وجود ندارد با این حال از زندگی هیچ نمیخواهم! بر سفرهی گسترده و رنگینِ زندگی که گسترده و سخاوتمند است، من همیشه روزهام و میلی به افطار هم ندارم.»
چنین فردی زندگی راکد و خمودگی خود را با ادعاهایی نظیرِ «بیارزشی دنیا»، «آزادی و برخورداری درونی» «استغنا و بینیازی» توجیه میکند و به مصداقِ ضربالمثلِ «گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده» سعی میکند دنیا را پر از پلشتی نشان دهد و آن را ارزانی دیگران بداند.
رهرو چنین راهی مسافری است که به سفری ماجراجویانه با چشمانی بسته و خوابآلود میرود. سفید نمیآید که سفید برود، بلکه خالی میآید و خالی میرود. بینصیب میآید و بینصیب میرود. چنین فردی طعمِ زندگی را نمیچشد و دانا نیست و فردِ نادان دیر یا زود مغبون خواهد بود. آن زمانی که مرگ فرا برسد.
فردی که راهِ سوم را انتخاب میکند زندگی و زنده بودن را یک to do list میداند. زندگی مسیری است برای رسیدن به آرزوها و سوداها. او به سادگی آرزوهایی میکند که معنابخشی به زندگی او را تضمین میکنند. چه به آرزوهایش برسد و چه نرسد، انگیزهها و فعالیتهایی که برای رسیدن به این آرزوها در او شکل میگیرند، زندگی او را میسازند.
نکته اینجاست که راهی که او طی میکند او را به تمامِ آرزوهایش میرساند. مانند وزنهبرداری که وزنههای سنگین را همچون پرِ کاه بر سر میکشد و خم به ابرو نمیآورد. رهروان این راه اسطورههای دنیا هستند. به هر چه میخواهند میرسند. انیشتین، بتهوون، لیونل مسی، بیلگیتس، جف بزوس از این قماشاند. سختیها برای آنها آسان و معدل کلشان ۲۰ است.
راهِ چهارم راهِ افرادی است که همان مسیرِ افرادِ سوم را میروند ولی وزنههای زندگی برایشان «پَرِ کاه» نیست. راه همان است، رهرو همان نیست. آنها ابرانسان و شاگرد ممتارهای زندگی نیستند. معدل کلشان نهایتا ۱۷ است. چون در بعضی اهداف ناکامند و در بعضی کامیاب. به تعدادی آرزوهایشان میرسند و به تعدادی نه.
«آدمهایی معمولی» با استعدادها و امکانات و پدر و مادری معمولی ولی با پشتکار و سماجت و انگیزهها و امیالِ زیاد که باعث میشود این افراد، گهگاه اهداف و آرزوهایی بزرگ را دنبال کنند و گاهی هم به این آرزوها و اهداف برسند. اهداف و آرزوهایی که نقطهی عطف و شاهبیتِ زندگی آنها میشود. اگر درسی باشد که بگیریم و استادی باشد که بجوییم راهی است که رهروان همین مسیر میروند.
مولانا میگوید: «از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم» اما به نظر من زندگی مبدا و مقصدی ندارد، زندگی تماما «مسیر است» در این مسیر کسی برنده است که با توجه به امکاناتش بیشترین بهره را از آن ببرد. درست مثل کاری که رهروان راههای سوم و چهارم در چهارراه زندگی انجام میدهند.
مطالعهی مقالات بیشتر در سایتِ بکوش