علی حیدری
علی حیدری
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

درباره یک نقض غرض هولناک: وقتی افراد باهوش تنبل‌تر از دیگران هستند!



زمانی استادی داشتیم بسیار سخت‌گیر، باسواد، جدی، قاطع و البته معروف. در همان جلسه اول درباره نمره نهایی گفت: «شما با من و این درس مشکلی پیدا نمی‌کنید اگر: یا پشتکار داشته باشید یا باهوش باشید؛ اما بترسید از نمره این درس اگر نه باهوش هستید و نه پشتکار دارید!» خب، این جمله از همان لحظه‌ی منعقد شدن همچون بانگِ عزرائیل در ذهن من حک شد. با خودم گفتم: حالا نمره اصلا هیچ! اما اگر نمره‌ی پایینی بگیرم گواهی بر یا خنگی یا تنبلی من و یا از آن بدتر هم خنگی و هم تنبلی من خواهد بود! پس برای حفظ روحیه‌ و اعتمادبه‌نفس خودم در فردای پس از اعلام نمره‌ها هم که شده، تمام سعی و تلاش خودم را به خرج دادم و بالاترین نمره را هم کسب کردم. مطمئن نیستم که باهوش باشم یا نه، اما اطمینان دارم که برای آن درس تلاش زیادی کردم و قطعا یکی از عوامل موثر در کسب نمره خوب تلاش یا همان «پشتکار موردنظر استاد» بوده است. از این مقدمه می‌خواهم این نتیجه را بگیرم: «رمز موفقیت در عرصه‌های مختلف زندگی تلاش زیاد و هوش متوسط است.»

اما چرا نمی‌گویم این رمز موفقیت «تلاش زیاد و هوش بالا» است؟ خب! ظاهرا اگر اینطور باشد که نور اعلی نور است. منتاها مشکل اینجاست که غالبا رابطه‌ی هوش بالا با پشتکار زیاد، رابطه‌ای معکوس و از نوع کارد و پنیر است. حداقل تجربه و مطالعات که اینطور نشان می‌دهد. باهوش‌ها تنبلند! و درست به همین دلیل آنچنان که از آن‌ها انتظار می‌رود، موفق نیستند.

افراد باهوش نه تنها فعالیت فیزیکی محدودتری دارند، بلکه دوست هایشان را نیز به نحوی انتخاب می کنند که معاشرت با آنها نیازمند تحرک بالایی نباشد!

در واقع به نظر می رسد که ضریب هوشی بالاتر به نوعی با فعالیت فیزیکی کمتر و یا حتی احساس تنبلی مرتبط باشد. بر اساس مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۵ توسط مجله روانشناسی سلامت به چاپ رسید، به طور میانگین کسانی که ضریب هوشی بالاتر دارند، در مقایسه با سایرین فعالیت بدنی کمتری را از خود نشان می دهند!

مطالعات چه می گویند؟


محققان حتی توصیف جالبی برای تنبلی ارائه داده اند: تنبلی نیازی است به شناخت! آنهایی که این خصوصیت را دارند دائما به دنبال روش های ساختار یافته و منطقی برای نگاه کردن به جهان هستی هستند و به همین علت است که بخش زیادی از زمان روزانه خود را به جای فعالیت بدنی به تفکر و توجه به محرک های ذهنی اختصاص می دهند. و این برخلاف عملگرایی غالبا لازم برای کسب موفقیت است. آن‌ها مسیر را به خوبی می‌شناسند، ایده‌هایی درست و بکر را در راستای حرکت در این مسیر پرورش می‌دهند، اما از حرکت در این مسیر عاجز و ناتوانند.

پژوهشی که اخیرا در  ایندیپندنت منتشر شده حاکی از آن است که به احتمال زیاد افراد کم تحرک یا همان «تنبل ها» فعالیت مغزی بیشتری دارند. آن‌ها غالبا کمال‌گرا، ایده‌آلیست و خلاق و خیال‌پرداز هستند، فکر همه چیز را می‌کنند و تصویری ذهنی از موفقیت می‌سازند، اما گام‌های لازم را برای عینی کردن و عملی ساختن این تصورات و ایده‌ها برنمی‌دارند. برای درک بهتر موضوع کافی است استیو جابز را در نظر بگیرید. استیو جابز برخلاف تصور چندان فرد نوگرا و خلاقی نبود، بلکه او رندانه و به شکلی ارزان‌قیمت از ایده‌های دیگران در راستای منافع خود و شرکت اپل استفاده می‌کرد. باهوش‌ها و ایده‌پردازها با او ملاقات می‌کردند و اگر او ایده آن‌ها را می‌پسندید آن را با قیمتی ارزان یا حتی گاه بدون پرداخت پول در شرکت اپل عملیاتی می‌کرد.


در حقیقت می‌توان گفت استیو جابز به عنوان یک فرد موفق و عمل‌گرا قدرت بالایی در مذاکره و قانع کردن افراد مختلف به نفع اهداف خود داشت. در صورتی که مطالعات در مورد افراد باهوش نشان می‌دهد آن‌ها مذاکره‌کنندگان چندان ماهری نیستند. اما چرا؟ یک دلیل آن «خودشیفتگی» افراد باهوش است. افراد باهوش به هوش بالای خودد آگاهند و همین آن‌ها را تبدیل به افرادی خودشیفته می‌کند. و خودشیفتگی سمی مهلک برای مذاکره و هر نوع تعامل اجتماعی به شمار می‌رود. مذاکره و هر نوع رابطه انسانی نیازمند توجه به جزئیات و فعال کردن حافظه‌ی تصویری برای ثبت و بهره‌برداری از این نوع جزئیات است. در صورتی که افراد باهوش و خودشیفته دلیلی برای توجه دقیق و جزئی به طرف مقابل نمی‌بییند، چون طرف مقابل را کم‌مقدار و لایق بی‌اعتنایی می‌دانند.

حتی درباره مهارت‌های کلامی که باز یکی از مولفه‌های اصلی در روابط، مذاکرات و پیشبرد مقاصد است، باز وضع به همین منوال است: در مطالعات مختلف دیده شده که افراد باهوش غالبا ادبیات کلامی مطلوبی ندارند. آن‌ها حتی از دیسیپلین، تعهد و نظم لازم که پیش‌نیاز عمل به برنامه‌ها و اجرایی‌سازی استراتژی‌های معطوف به هدف است هم برخوردار نیستند، چرا که شب ها تا دیر وقت بیدار هستند و در عین حال افرادی شلخته و نامرتب به شمار می روند! برخلاف تصور حتی شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند، افراد با ضریب هوشی بالا کمتر از زندگی خود راضی هستند و تمایل چندانی هم به معاشرت‌های اجتماعی ندارند.


من همیشه برای این توضیح بهتر این موضوع علی دایی و علی کریمی را مقایسه می‌کنم. علی کریمی فوتبالیستی بود بی‌نهایت بااستعداد. شاید جز ۱۰ استعداد برتر دنیای فوتبال در سال‌هایی که بازی می‌کرد. اما تنبل بود و خودشیفته. مهارت‌های ارتباطی و کلامی مطلوبی نداشت و روحیه‌ی همکاری و کار تیمی هم در او به چشم نمی‌خورد. و نهایتا هم به جایی که باید نرسید. در سوی دیگر علی دایی فوتبالیستی بود که از نظر استعداد حتی می‌توان گفت، زیر متوسط بود، اما پشتکار بسیار بالا، اعتمادبه‌نفس و اراده داشت. دایی حتی با اینکه نمی‌توانست به خاطر نقصی مادرزاد راحت و سلیس حرف بزند، از این ضعف خجالت نمی‌کشید و با همین زبان به ظاهر الکن با ایرانی و خارجی معاشرت می‌کرد و با برخورداری از روحیه‌ی همکاری و کار تیمی، ارتباطاتی برقرار می‌کرد که باعث می‌شد فردی مانند بکن بائر شخصا از او تعریف و تمجید کند. حالا دایی که فوتبالیستی متوسط بود یکی از اصلی‌ترین نمادهای ایران در داخل و خارج از کشور است.

در نهایت باید گفت: هوش تنها یکی از جنبه های متعدد انسان بودن است. زندگی انسان دارای عناصر مختلف بسیار زیادی است و هوش به تنهایی نمی تواند همواره تجربه یک زندگی کامل و رضایت بخش را تضمین کند. و باور کنید وقتی می‌گویم: «رمز موفقیت در عرصه‌های مختلف زندگی تلاش زیاد و هوش متوسط است.» پربیراه نگفته‌ام.

موفقیتروانشناسی سلامتهوشکوچینگتنبلی و اهمال کاری
ایده‌پرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینه‌های روانشناسی، سرمایه‌گذاری، کسب‌وکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا می‌نویسم. سایتم: aliheidary.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید