استادی داشتم بسیار سختگیر که دربارهی وضعیت نمرات پایان ترم در همان جلسهی اول گفت: « شما یا فرد باهوشی هستید که قطعا از من نمرهی خوبی می گیرید. حتی اگر دوست دارید میتونید سر کلاس هم حاضر نشید. ممکن هم هست با هوش نباشید اما پشتکار زیادی داشته باشید و اصطلاحا خرخون باشید که باز هم از من نمرهی خوبی دریافت میکنید؛ اما خودتون را آمادهی افتادن این درس کنید اگر نه باهوش هستید و نه با پشتکار...»
البته برحسب تجربهی من از همین امتحان پایان ترم، استادِ عزیز یک گروه را فراموش کرده بود: «دستهای که ارتباطات قوی دارند و با زبان اصطلاحا مار را از لانهاش بیرون میکشند!» چنین افرادی بخش مهمی از پروژهی کلاسی خود را با کمک دیگران انجام میدادند. در روز قبل از امتحان و یا ساعاتی پیش از آن از خلاصهی مهمترین محفوظات شاگرد زرنگها برخوردار شده و اشکالاتشان را برطرف میکردند و دستِ آخر اگر از پاسخ به سوالی در میماندند از سلاح شریفِ تقلب استفاده کرده و نهایتا اگر نمرهی دریافتی باب طبعشان نبود با روی خوش و ذکرِ «من بمیرم تو بمیری» از استاد مورد نظر نمرهای بالاتر دریافت میکردند.
خب! اگر هدف کسب نمرهی بالا بود، آنها موفق محسوب میشدند و هدف مورد نظر از طریق هوش، پشتکار، ارتباطات یا ترکیبی از آنها حاصل میشد.
به نظر من که این الگو در کلِ زمینههای زندگی صدق میکند. همین وبلاگِ ویرگولی را در نظر بگیرید: هدف من به عنوان یک بلاگر این است که پستهایی بنویسم که بیشترین بازدید، اشتراک گذاری و نسبت مطالعه را داشته باشد. مطابق الگوی بالا من یا باید هوش و استعداد نویسندگی بسیار خاصی داشته باشم که هر نوشتهی من توجهات را به خود جلب کند یا باید با پشتکار زیاد و انتشار مستمر پستهای فراوان نگاهها را به خود معطوف کنم و دست آخر ممکن است صرفا از طریق داشتن رفقای زیاد یا پیدا کردن دوستان جدید در این شبکهی اجتماعی، صدای خود را در دایره و بردی وسیع به دیگران برسانم. هر ۳ استراتژی یا ترکیبی از آنها میسر است.
گرچه تصور میکنم آدمها هر چه معمولیتر باشند باید چنین الویتی را در انتخاب این استراتژیها دنبال کنند: اول ارتباطات، چون پشتکار داشتن و هوش بالا صفت و خصوصیتی نیست که به هر کسی منتسب شود. مهارت برقراری ارتباط به قدری هوش اجتماعی و برونگرایی احتیاج دارد که کسب آن از دو استراتژی قبلی سهلالوصولتر به نظر میرسد.
دوم پشتکار، چون پشتکار اگرچه به سختی و در طولانی مدت کسب میشود ولی به هر حال برای کسی که خواهان سفت و سخت آن است قابل دستیابی به نظر میرسد. پشتکار داشتن یعنی ارادهی تیز و برندهای که از درهای بسته و شکستهای متوالی نمیترسد و عدم موفقیت در کوتاه مدت این اراده را متزلزل نمیکند.
سوم هوش، که کم و بیش یک ویژگی خدادادی و در طول زندگی ثابت است. بهترین کاری که یک فرد غیر باهوش در این زمینه میتواند انجام دهد آن است که «بداند فرد باهوشی نیست» و ۲ استراتژی دیگر را دنبال کند.
در نهایت توصیههایی را برای موفق شدن ارائه میکنم: