با سلام.
نمیخواستم متنی که مینویسم خیلی غیرقابل فهم برای خواننده باشه پس سعی میکنم عامیانه تر بیان کنم.
من در یک خانواده چهار نفره زندگی میکنم و می شود گفت وضع مالی مان خوب است. خواهر کوچکم که هنوز قدش تا زانوهای من نرسیده یک تبلت دارد که قبلا مال من بود و پدر و مادرم هردو گوشی لمسی دارند و من هم یک عدد گوشی با حافظه هشت گیگابایتی دارم که کوفت هم در ان جا نمی شود.
از موضوع اصلی دور نشویم پدر من دائم از 24 ساعت شبانه روز 25ساعت میگوید:«در دیوار هستم در دیوار هستم!»
به طوریکه پدرم فقط عادت دارد اگهی هارا تماشا کرده و از آنها رد می شود و بعد هم گوشی را کنار گذاشته و می گوید:«قیمتها بالاست»یا«اندازه خون پدرشان میفروشند!.»
مادرم قبلا این گوشی که دست من است را داشت و پدرم برای خودش یک گوشی مارک حبابی با کلاس خرید و مادرم مرتب میگفت:«پس من چه؟»
بلاخره پدرم بعد از دو سه ماه رد کردن آگهی ها به یک آگهی برخورد که گوشی کاملا قیمت مناسب فروخته می شد و ما کل راه از خانه مان تا کوه صفه اصفهان کوبیدیم و آخر که انجا رسیدیم جناب مادربزرگ فروشنده فرمود:«پسرم گفته نمیفروشم.»
اخر مادر من اگر قصد فروش نداری چرا ما را علف میکنی؟:|
ماهم ناکام برگشتیم به خانه.
بنظر من دیوار بیشتر شبیه جاییست که ملت هرجا که بخواهند می ایستند و هوار میکشند:«آی فلان موتور دارم با فلان آپشن ها!!!.»یا«یه لباس دارم واسه فروش به پنج تن تاحالا تن نخورده.»
در صورتی که آنها مارا قاطر فرض کرده اند و رد بستنی توت فرنگی که پارسال خوردند مشخص است:|
یکی از هم شهری های عزیزمان معروف به هلیا قمه کش هم جدیدا معروف شده بود به دختر اصفهانی که قمه می کِشد!!!
چند روز پیش در دیوار به آگهی شمشیر هلیا برخوردم و از خنده منفجر شدم?
و زیرش هم نوشته شده بود:«استفاده نشده چون شر میشه:/.»
این جالبترین اگهی بود که در دیوار دیده بودم?
از دیوار ممنونم که همچین لحظات بانمکی را برای ما پدید آورده^-^
این بود نوشته من
به امید برنده شدن:)?❤
دختری با آرزو خلق کردن کمدی ترین متن ها از اصفهان