Alice_zuberg
Alice_zuberg
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

پارت10_پایان

چمد بی ربط•-•
چمد بی ربط•-•

پارت10


یونا:من....یکم مضطربم.....

یومه:مضطرب؟راجب چی؟

یونا:اگه از کتابم خوششون نیاد....

یومه:مطمئنم خوششون میاد و باز خورد خوبی داره!(*گزاشتن دست رو دستش)چیزی نیست که نویسنده محشری مثل تو ازش بترسه!

یونا:(*لبخند زدن)ممنونم یومه....


یومه:(*خوردن به دیوار)لعنتی.....

یونا:به خودت بیا یومه این تو نیستی....یومه کوچولو مهربون من کجاست!!!!

یومه:اون مرده!!!!!

یونا:تو...خواستی من جلوتو بگیرم پس هنوز نمرده!!

یومه:راجب چی زر میزنی....

یونا:اون گربه عجیب گفت کتاب منو به درون خودش احضار کرده تا جلوشو بگیرم!یعنی تو هنوز منو به یاد داری....و اگه واقعا این چیزیه که باید اتفاق بیوفته....(*پایین اوردن شمشیر)برگرد یومه کوچولو من....

و مستقیم شمشیر رو تو سایه یومه فرو کردم.حدس میزدم لکه همون سایه اش باشه.وقتی اینکارو کردم غرشی کل فضا رو گرفت و یومه بیهوش تو بغلم افتاد.لبخندی از رو رضایت زدم چون این یومه کوچولو من بود که برگشته بود پیشم.....

*بعد اون ماجرا*


شوسِی:عجب کاری خوش طعمی،شده....

آنگو:کاری درست کردنت حرف نداره!

شیمازاکی:کازاناوا محل تولد شوسی بخاطر کاریش معروفه...واسه همین خوب درستش میکنیم....

اوداساکو:ولی خیلی بی سر و صدا کار میکنین وااااقعا ندیدمتون!

شیمازاکی:(*هوف کشیدن)ببین بخاطر خسته کننده بودنت منم ندیدن شوسی....

شوسی:(*غر زدن)من خسته کننده نیستم!!!!!

یومه:(*درست کردن کلاه آشپزی رو سرم)باهم مهربونتر باشید!!!

یونا:(*بالا دادن کلاهم)راست میگه!!!!

اوداساکو:حالا نیاز بود کیک پنج طبقه باشه؟

یونا:معلومه!!!!هرچی بیشتر بهتر!!!!

یومه:فقط مونده چینش توت فرنگی!~

دازای:″جشن به مناسبت دور هم جمع شدن″موضوع جالبیه^^

یونا:قطعا هست(*توت فرنگی چیدن رو کیک)تا وقتی باهمیم میتونیم هر روز جشن بگیریم

نیکس:شوخیت گرفته؟!!!!!

آکانه:حوصلتو عشقه یونا!!!!

گربه:آهای!(*اومدن تو آشپزخونه)یه کتاب لکه دار شده....

یومه و یونا :(*با جدیت)بریم واسه پاکسازی!

و بعد تعویض لباس رفتیم سمت کتاب

دان:حیفه جشنمون!

یومه:برگردیم ادامه اش میدیم....دنیای ادبیات و کلماتش مهم ترن حفاظت از چیزهایی که به آدم انگیزه میدن....بریم.....یومه؟^^

یومه:های!^^

#پایان:)


پ.ن:خو خو دلام دلام ب همه•-•بابت تاخیر در پارت گذاری معذرتتتت چون امتحانا شروع و شده و اینا!ولی قول مدم جبران بشه•-•

با عشخ به همه *امضا آلیس زوبرگ نویسنده>^<

آها راسی بهم بگین دوس دالید از کودوما بیشتر بیزارم؟•---•

۱-مثل همین رمان های کوتاه پارت به پارت

۲-دلنوشته مثل مقدمه همین داستان

۳-پست صوتی(صدام عنه فکرشو نکنین??)

۴-پیشنهاد خودتونو بدید•^•



من نویسنده نیستم...^-^
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید