پارت10
یونا:من....یکم مضطربم.....
یومه:مضطرب؟راجب چی؟
یونا:اگه از کتابم خوششون نیاد....
یومه:مطمئنم خوششون میاد و باز خورد خوبی داره!(*گزاشتن دست رو دستش)چیزی نیست که نویسنده محشری مثل تو ازش بترسه!
یونا:(*لبخند زدن)ممنونم یومه....
یومه:(*خوردن به دیوار)لعنتی.....
یونا:به خودت بیا یومه این تو نیستی....یومه کوچولو مهربون من کجاست!!!!
یومه:اون مرده!!!!!
یونا:تو...خواستی من جلوتو بگیرم پس هنوز نمرده!!
یومه:راجب چی زر میزنی....
یونا:اون گربه عجیب گفت کتاب منو به درون خودش احضار کرده تا جلوشو بگیرم!یعنی تو هنوز منو به یاد داری....و اگه واقعا این چیزیه که باید اتفاق بیوفته....(*پایین اوردن شمشیر)برگرد یومه کوچولو من....
و مستقیم شمشیر رو تو سایه یومه فرو کردم.حدس میزدم لکه همون سایه اش باشه.وقتی اینکارو کردم غرشی کل فضا رو گرفت و یومه بیهوش تو بغلم افتاد.لبخندی از رو رضایت زدم چون این یومه کوچولو من بود که برگشته بود پیشم.....
*بعد اون ماجرا*
شوسِی:عجب کاری خوش طعمی،شده....
آنگو:کاری درست کردنت حرف نداره!
شیمازاکی:کازاناوا محل تولد شوسی بخاطر کاریش معروفه...واسه همین خوب درستش میکنیم....
اوداساکو:ولی خیلی بی سر و صدا کار میکنین وااااقعا ندیدمتون!
شیمازاکی:(*هوف کشیدن)ببین بخاطر خسته کننده بودنت منم ندیدن شوسی....
شوسی:(*غر زدن)من خسته کننده نیستم!!!!!
یومه:(*درست کردن کلاه آشپزی رو سرم)باهم مهربونتر باشید!!!
یونا:(*بالا دادن کلاهم)راست میگه!!!!
اوداساکو:حالا نیاز بود کیک پنج طبقه باشه؟
یونا:معلومه!!!!هرچی بیشتر بهتر!!!!
یومه:فقط مونده چینش توت فرنگی!~
دازای:″جشن به مناسبت دور هم جمع شدن″موضوع جالبیه^^
یونا:قطعا هست(*توت فرنگی چیدن رو کیک)تا وقتی باهمیم میتونیم هر روز جشن بگیریم
نیکس:شوخیت گرفته؟!!!!!
آکانه:حوصلتو عشقه یونا!!!!
گربه:آهای!(*اومدن تو آشپزخونه)یه کتاب لکه دار شده....
یومه و یونا :(*با جدیت)بریم واسه پاکسازی!
و بعد تعویض لباس رفتیم سمت کتاب
دان:حیفه جشنمون!
یومه:برگردیم ادامه اش میدیم....دنیای ادبیات و کلماتش مهم ترن حفاظت از چیزهایی که به آدم انگیزه میدن....بریم.....یومه؟^^
یومه:های!^^
#پایان:)
پ.ن:خو خو دلام دلام ب همه•-•بابت تاخیر در پارت گذاری معذرتتتت چون امتحانا شروع و شده و اینا!ولی قول مدم جبران بشه•-•
با عشخ به همه *امضا آلیس زوبرگ نویسنده>^<
آها راسی بهم بگین دوس دالید از کودوما بیشتر بیزارم؟•---•
۱-مثل همین رمان های کوتاه پارت به پارت
۲-دلنوشته مثل مقدمه همین داستان
۳-پست صوتی(صدام عنه فکرشو نکنین??)
۴-پیشنهاد خودتونو بدید•^•