به سرنوشت اعتقاد دارم و همچنین می دانم آن را می توان تغییر داد. اما این کار شاید آسان هم نباشد ولی امیدوارم بتوانم کاری کنم تا ذره ای از چیزی که در پیش رو دارم را عوض کنم یا اینکه با آن روبرو نشوم، هرچند که احتمالش یک در بی نهایت باشد.
نوشتن آرزوها شاید در نگاه اول مسخره به نظر آید ولی من از انجام دادنش لذت می برم و لطفش به این است که حداقل می دانم، می توانم به عنوان یک انسان آزاد از زندگی خود خواسته هایی داشته باشد حتی اگر رسیدن به آنها شاید هیچ گاه اتفاق نیافتد.
این کار ذهنم را از بندها رها می کند و اجازه می دهد آزادانه در آسمان ها بچرخد و همه چیز را با دقت نگاه کند. من بر روی دیوار زندان خود پنجره ای کشیده ام که منظره ی بیرون آن برایم بسیار زیباست. می توانم از موانع عبور کنم و طعم رهایی و آزادی را بچشم هرچند که ممکن است جسمم در بند باشد.
می نوسیم که می خواهم به چه جاهایی بروم و از چه کشورهایی دیدن کنم، آرزوها یکی یکی مسیر رویاهای مرا می سازند و به من بال می دهند برای رفتن به سرزمین های دور، جایی که خورشید هیچ وقت غروب نمی کند و ماه در آنجا همیشه کامل است.
روزی فرشته ای از جانب خدا خواهد آمد برای رساندن این پیغام که تو می توانی هر آنچه که می خواهی را به دست آوری و به بی نهایت ها بروی. به فرشته اعتقاد دارم و می دانم که می آید و نامه ای با خبرهای خوب برایم می آورد.
پس نوشتنم ادامه دارد و آنقدر این کار را انجام می دهم که به آنچه مطلوب من است برسم. به جای آینده، اکنون را می سازم و در لحظه حال به این می اندیشم که مسافری سبک بالم و آماده برای تجربه ی هر چیزی که ممکن است در طول مسیر اتفاق افتد.
من آرزو هایم را به دریا، به آبی بکران می سپارم و به تماشا می نشینم که چطور قایقی می شود به سمت هدف های دور و از بادها می خواهم تا بادبان ها را استوار نگه دارند و به امواج می گویم مسیر را به من نشان دهند.
اتفاق خواهد افتاد همه آن رویاهایی که در دفتر خود یاداشت کرده ام و کوله ام پر می شود از اسباب سفر. باید هر لحظه منتظر معجزه ای باشم و آغوش خود را برای هر نشانه ای از سمت خدا باز کنم.
28 خرداد 1401
علی دادخواه