ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواهنانوا هم جوش شیرین می زند...
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

برشی از تنهایی





به نام خدا

تجربه های من از تنهایی

قبل از اینکه بخواهم از تجربه ام حرفی بزنم می بایست شکل تنهایی ام را برای شما مشخص کنم و اینکه در چه شرایطی در تنهایی به سر می برم لذا باید آن را به انواع مختلفی تقسیم کرد و البته این کار به سلیقه ی شخص نویسنده انجام می شود و هیچ سند علمی برای اثبات این نوع تقسیم بندی وجود ندارد یا اگر هم دارد، من نیز از آن بی خبرم.

انواع تنهایی از نظر من :

تنهایی مطلق :

در این تنهایی شما به مانند عارفی می مانید که به صحرا یا جنگلی پناه برده و ارتباط خود را با
همه ی انسان ها قطع کرده است و از طرفی شاید این یکی از دشوارترین حالت های تنهایی باشد که یک نفر بر خود روا داشته و آن را تحمل می کند. البته از طرفی شاید هم نسبت به حالتی که یک نفر می خواهد در شلوغی تنها باشد، این مطلق بود کار را راحت تر می کند و وقتی شما به علت دور بودن از اجتماع، نیاز به تلاش کمتری دارید تا تنها باشید، در نتیجه فقط می بایست رنج تنها ماندن را تحمل کنید لکن آن کس که در شلوغی می خواهد به تنهایی پناه ببرد، علاوه بر رنج تنهایی، باید درد ازدحام اطراف خود را هم تحمل کند زیرا هر لحظه ممکن است عاملی تنهاییش را بر هم زند، درست به مانند وقتی شما در حال مطالعه ی مطلب مهمی هستید که نیاز به تمرکز بالایی دارد و نیاز دارید که هیچ عاملی حواس شما را پرت نکند و معمولا برای اینکه با خیالی آسوده به مطالعه بپردازید، به جای خلوتی مثل کتابخانه پناه می برید. از طرفی چون تنهایی را می شود نوعی ریاضت دانست، آن کسی که می تواند در دل شلوغی ها، تنهایی اش را حفظ کند ارزش بیشتری را کسب کرده است تا آنکه بی هیچ مزاحمتی، در تنهایی به سر می برد.

اما از دیدگاهی دیگر، تنهایی را شاید در حضور دیگران بهتر بتوان تحمل کرد تا اینکه شما بخواهید آن را به صورت مطلق تجربه کنید.

نکته:

در نگاهی دیگر انسان ذاتاً نیازمند توجه است و برای رسیدن به این منظور از روش های مختلفی استفاده می کند که اظهار به تنهایی هم یکی از آنها محسوب می شود. معمولا در مهمانی ها یا محل کار یا تحصیل، کسی که در گوشه ای نشسته و در خود فرو رفته است، ناخودآگاه نظر دیگران را به خود جلب می کند. اما در دل این خودنمایی می توان پی برد که در آن جمع چه کسی خریدار تنهایی شماست ولی اگر کسی احوال شما را جویا نشد با این که می دانید همه متوجه رفتار خاص شما شده اند، باید دانست که به آن جمع هیچ تعلقی ندارید هر چند هم بخواهید خود را هم رنگ آن جماعت کنید باز کاری بیهوده است و بهتر آنکه یا به تنهایی خود پناه ببرید و یا اینکه به محافل دیگری بروید و بنظر بیهوده است که بخواهید از این روش برای پیدا کردن طرفداری برای خود استفاده کنید.


تنهایی در جمع :

این نوع را در بالا توضیح دادم.

تنهایی در کنار دسترسی به اینترنت و تلفن :

شما تنها هستید و از طرفی هم نیستید چون عواملی وجود دارد که هر لحظه می توانند تنهایی شما را مختل کنند. پیامک یا تماسی که نمی شود پاسخ آن را نداد یا مطلبی که دوست شما از طریق شبکه های اجتماعی برایتان ارسال می کند و شما نمی توانید جلوی وسوسه ی خود را بگیرید تا به آن نگاهی نیندازید و به محض اینکه دست به گوشی خود می برید دیگر نمی توانید به راحتی آن را زمین بگذارید و ناگهان می بینید که مدت زمانی زیادی را در فضای مجازی گذرانده اید، بی آنکه متوجه آن شده باشید.

تنهایی من از کدام دسته است؟

تنهایی من ترکیبی از تنهایی در جمع و تنهایی در کنار دسترسی به اینترنت و تلفن است که شاید دیگر نشود اسم آن را تنهایی گذاشت! ولی به خاطر اینکه معمولا به ندرت پیش می آید که به مهمانی دعوت بشوم و در اکثر مواقع از همنشینی با دوستانم هم پرهیز می کنم، تنها عاملی که خیلی سخت می توانم در مقابلش ایستادگی کنم تا نظم تنهایی ام را بر هم نزند، همین اینترنت و تلفن است که آن هم بنا به خاطر شرایط اجباری، نمی شود به راحتی از آن صرف نظر کرد هر چند توانسته ام در بعضی اوقات، خود را از همراه داشتن گوشی خلاص کنم.

در تنهایی ام چه می گذرد؟

تنهایی ام را بیشتر با مطالعه و نوشتن پر می کنم. نمی دانم وقت گذرانی در فضای اینترنت، کار مُجازی است یا نه، اما در اوقاتی که به آن می پردازم این گونه نیست که مثلا با کسی مکالمه ای داشته باشم یا در گروهی به تبادل نظر بپردازم. بیشتر دیدن ویدئو و عکس و خواندن متن است.

سخت ترین قسمت تنهایی برای من

تنهایی آنجا تحمل ناپذیر می شود که ظرف وجودی ام دیگر گنجایشی ندارد و دلم می خواهد با کسی صحبت کنم تا از تمام افکاری که ذهنم را به خود مشغول ساخته اند رها شوم و اغلب در این مواقع مخاطبی در ذهنم پیدا کرده و با او به گفتگو می پردازم و این کار تا حدودی جواب می دهد و اینکه دیگر نمی توانم با خواندن، نوشتن و مشغول شدن به فضای اینترنت، زمان را سپری کنم و در این مواقع پریشان احوال می شوم و همان نیاز به بودن در کنار دیگری، شدیدا خود را در وجودم ابراز می کند.

در این حالت تحمل تنهایی بسیار سخت است و شاید تنهایی واقعی همان زمانی رخ می دهد که ما بیشترین نیاز را به دیگران داریم و اگر بتوانیم در این حالت تنهایی را تاب آوریم، فکر می کنم تحمل دیگر رنج ها کار زیاد سختی نباشد و ما از آزمون تنهایی سربلند بیرون بیایم.

چرا باید تنهایی را تحمل کرد و آن را آموخت؟

در دنیای ماده همه ی موجودات محکوم به مرگ هستند. شما برای گذران زمان ناچیز عمر خود، به دنبال شریکی می گردید تا سپری کردن زمان برایتان تحمل پذیرتر باشد و با ایجاد ارتباط های بیشتر، سعی دارید تا دچار ملال نشوید. اما همان طور که گفتم در دنیای مادی، دلبستگی به افراد، نمی تواند عامل پایداری برای شما محسوب شود و وقتی کسان خود را به دلیل مرگ از دست می دهید، تحمل این جدایی و تنها ماندن بسیار برایتان عذاب آور و دردناک خواهد بود.

می توان گفت ما هر چه بیشتر از خود فرار می کنیم و به دیگران پناه می بریم، بیشتر متوجه تنهایی خودمان می شویم چون به محض این که کسی اطراف ما نباشد، از اینکه بخواهیم با واقعیت درونی مان روبرو بشویم دچار ترس می شویم و نمی توانیم خود را تحمل کنیم و از طرفی تنهایی بسیار ملال انگیز است و باز دوست داریم کسی را پیدا کنیم تا وقت خود را با او بگذرانیم.

این می شود که برای فرار از درد تنهایی به اصطلاح عاشق می شویم و برای رسیدن به یار، حاضریم هر سختی را به جان بخریم و این گونه می شود که ازدواج با دیگری، این تضمین دروغین را به شما می دهد که دیگر تنها نیستید اما برخلاف چیزی که فکر می کنیم، بیشتر در معرض تنهایی قرار گرفته ایم و اگر به دلیل حادثه ای چون طلاق یا مرگ، شریک خود را از دست بدهیم، نسبت به یک نفر که از ابتدا در تنهایی به سر برده است، بیشتر دچار رنج می شویم و شاید در مواردی حاد تر، دست به خودکشی بزنیم.

اما کسی که تنهایی را بلد است، نه خودش و نه کس دیگر را فریب نمی دهد. اگر هم که عاشق بشود، به دلیل فرار از تنهایی نیست بلکه معیارهای بالاتری در عشق او وجود دارد و با ازدواج گویی تنهایی اش را تکمیل کرده است و از طرفی به تنهایی شریک زندگی خود احترام می گذارد و رعایت می کند تا آن را بر هم نزند.

بین او و همسرش اعتدالی وجود دارد که ریشه اش به دلیل وابستگی افراطی، خشک نمی شود. در میان آنها فضایی وجود دارد که نسیم دل انگیز عشق عبور می کند و عطر خود را می پراکند تا صفایی به جان آنها بدهد. گل های عشق دیگر در گلدان وابستگی محصور نیستند، بلکه ریشه هاشان در خاکی آغشته به آزادی و معرفت، در باغچه ی حیاط خانه رشد می کنند.

کسانی که برای فرار از تنهایی به ازدواج پناه می برند، بعد از مدتی این ارتباط برای آنها تکراری و ملال انگیز می شود پس این چه بهانه ی خوبی برای بچه دار شدن است، با این کار انگار زندگی شان رونق دوباره ای می گیرد، اما به نظر حتی با قبول رنج و زحمت برای پرورش یک کودک، هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی خالی از تکرار و ملال شود یا به وقت پیری که همه فرزندان مشغول زندگی خودشان هستند، انتظار داشت که چون زمانی برای فرزندتان زحمت کشیده اید، آنها هم برای جبران، همیشه کنارتان بمانند و از شما پرستاری و مراقبت کنند.

افراد نابغه و مشهور زیادی هستند که هیچ وقت ازدواج نکرده اند و در مواردی می بینیم حاصل ازدواج برخی از آنها به تولد فرزندی ختم نشده ، چون زندگی دونفری شان آنقدر غنی بوده است که نیاز به داشتن فرزند را احساس نمی کردند.

برای داشتن یک زندگی غنی و بدون وابستگی کاذب، حتماً نباید نابغه و مشهور بود و فکر می کنم افرادی معمولی زیادی در اطراف خود سراغ داشته باشید که همیشه مورد تحسین شما بوده اند.





28 آذر 1402




تنهایی
۴۱
۳۳
علی دادخواه
علی دادخواه
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید