از سی سالگی به بعد، همه چیز مجاز است،
می شود تنهایی و بدون اجازه از خانه بیرون رفت البته اگر تا این سن ازدواج نکرده باشید وگرنه شما وابسته و گرفتار چیزی شبیه عشق هستید و در نهایت می توانید بالای بام و با ترس و دلهره و احتیاط، یک نخ سیگار بکشید و بعد شیشه ی عطر را بیرون بیاورید تا از شر بوی سیگار خلاص شوید.
می شود تنهایی سفر رفت. من این کار را انجام داده ام و خوش گذشت و چه خوب می شد باز هم بتوانم بروم و بروم تا به سرزمینی برسم که خاکش بوی ماندن می دهد.
بعد از سی سالگی، سیگار کشیدن مجاز است، آن هم نه روی پشت بام، بلکه هرجایی غیر از خانه و به دور از اعضای خانواده که با آنها راحت نیستید. البته سیگار کشیدن من شبیه این نوجوان ها نیست که می خواهند خودی نشان بدهد، بیشتر برای دل خودم است و چه بهتر که هیچ کس خلوت من و سیگارم را نبیند.
بعد از سی سالگی مجاز است تا چاق بشویم، مگر با لاغر بودن مان نظر چند دختر را جلب کرده ایم که حالا با چاغ بودنمان بخواهیم ملت را فراری بدهیم! آخر این شکم صاحب مرده عاشق شیرینی است و می گوید تو اگر پُخی هستی، با همین شکم وَر آمده مخ یک نفر را بزن و من در جوابش چیزی نمی گویم، سیگاری روشن می کنم، بُرشی از کیک خیس را روی زبانم می گذارم و بعد جرعه ای شیر قهوه و بعد کامی از سیگار.
ولی خیلی ناجور است که بعد از سی سالگی اسم یک سیگار را هم بلد نیستم و خجالت می کشم بروم داخل مغازه و بگویم آقا میشه یه نخ سیگار از اون ها بهم بدین!
بعد از سی سالگی عاشق شدن ممنوع است چون آنقدر عاقل می شوید که می فهمید با حقوق کارگری و مدرک لیسانس، دختر که نمی دهند هیچ، حتی نمی گذارند بروید خواستگاری، حال گیرم گذاشتند، مگر مغز و کله پاچه ی خر خورده باشیم که با حقوق کارگری و مدرک لیسانس بتوانی زندگی تشکیل دهید.
بعد سی سالگی دیگر گول این آخوندها را هم نمی خورید که برایتان آیه و حدیث می آورند که اگر ازدواج کنید، خدا به شما برکت می دهد و بی نیاز می شوید، آخر یکی نیست به این جماعت نادان بگوید شما که وام ازدواج می دهید، چرا باز می خواهید آن را پس بگیرید، بروید از همان خدایتان پس بگیرید. عجب بازاری راه انداخته اند این آخوند ها!
بعد از سی سالگی چون دیگر امیدی به استخدامی در ارگانهای دولتی ندارید، مجاز به شرکت در مهمانی های اون جوری هستید، فقط پیشنهاد می کنم زهر ماری نخورید که اگر شما را گرفتند، نهایت با یک تعهد آزاد شوید و در صورت تکرار و درج در پرونده هم هیچ نگران نیستید، چون نه قرار است استخدام دولت بشوید و نه قرار است با مدرک لیسانس و حقوق کارگری ازدواج کنید، بیشتر توصیه می کنم زهرماری نخورید، قول می دهم کاری به کارتان نداشته باشند، تازه من خیلی بد بینانه گفتم، ممکن است به خاطر دهه فجر یا انتخابات اصلا کاری به مهمانی شما نداشته باشند ولی بازم می گویم زهرمار کوفت نکنید. البته این ها را دوستم برایم تعریف کرده است، باز فردا نروید به اطلاعات بگویید من شب ها می روم مهمانی!
بعد از سی سالگی اگر نتوانسته اید مستقل شوید، بدون تعارف بگویم که سربار خانواده اید و اگر هر بلایی سرتان آمد و در نهایت به دیار باقی شتافتید، آن دنیا زیاد نگران بازماندگان نباشید چون بالاخره وجود مبارک خود را از خانه به قبرستان منتقل کرده و موجبات آسایش والدین را فراهم کرده اید.
بعد از سی سالگی اگر به هر دلیلی گُم شوید یا دزدیده شوید یا در چاهی سقوط کنید و چند روزی به خانه بر نگشتید، کسی هیچ نگران نخواهد شد، پس از این بابت هم خیالتان راحت باشد.
بعد از سی سالگی اگر خواستید خودتان را از این زندگی پوچ راحت کنید، وقت بی ارزش خود را برای نوشتن نامه تلف نکنید و به جای آن تنظیمات گوشی خود را به حالت کارخانه برگردانید و با خیال راحت به آن دیار بشتابید! اینگونه موقع خاکسپاری دلهره نخواهید داشت که بروند قفل گوشی را باز کنند و آبروی میت را ببرند!
خب فعلا کار دیگری که بعد از سی سالگی می توان انجام داد یادم نمی آید و اگر یادم آمد در مطالب بعدی حتماً خدمتتان عرض خواهم کرد.
چرا این اراده را ندارم که از نوشتن و منتشر کردن پرهیز کنم؟ خیر سرم می خواستم به زندگی ام بپردازم، از طرفی هم با کسانی که دیگر در این سایت نیستند هم دردی کنم، از جمله دست انداز که تقریبا به سایت شخصیاش مهاجرت کرده است.
آری فقط توانستم یازده روز دوام بیاورم، در مرحله ی بعد باید دید می توانم بیشتر نباشم، آخر زندگی خرج دارد و نوشتن و خواندن و منتشر کردن دل خوش می خواهد و مقداری پول در جیب. سایت زدن هم که فعلا دل و دماغش نیست. پس دعا کنید جیب من و خودتان پُر پول باشد و ایام به کام. این طور شاید آدم رغبت بیشتر به نوشتن و منتشر کردن داشته باشد.
یا حق
20 فروردین 1403