
از وقتی رفته ای
هیچ کس
حال پنجره را
نمی فهمد
یک روز بخار گرفته است
و روزی دیگر
پر از قطره های باران است
می خواهد فریاد بزند
بغض بترکاند
می خواهد هر چه شیشه در قلبش دارد
در نبودت
بشکند
حال پنجره
خراب است خراب
می فهمی؟
گمان نکنم
حتی
صدایش را هم
شنیده باشی...
علی دادخواه
دی 98