خانه ام کنار دریا نیست اما موج سواری را تقریبا یاد گرفته ام. از آن موقع که چشم باز کردم و به قول معروف به عقل و هوش آمدم، جنگ تازه تمام شده بود و ما بر روی موج کوپن، صف های طولانی، بخاری نفتی و کپسول بوتان سوار بودیم. البته چاره ای نبود و باید زندگی می کردیم.
بعد از آن دچار تحول شدیم و موج بعدی از راه رسید، ۲۰ روز تا موفقیت اثر آنتونی رابینز ! کتاب های روانشناسی و موفقیت آمدند تا شاید خاطره ی سخت موج اول را از یاد ببریم و زندگی را از نو بسازیم.
بعد از اینکه انگیزه ی کافی گرفتیم، موج بعدی خودش را به ما رساند تا ما خود را دوباره محک بزنیم و زندگی مان را از نو بسازیم. دانشگاه آمد تا سیل عظیم جوانان متولد دوران جنگ را سر و سامان دهد.
دوران طولانی و خوبی بود و گذشت. اما ما که عادت به موج سواری داشتیم، هر روز صبح بعد از آب پرتغال و صبحانه دوباره لباس مخصوص را می پوشیدیم و دل به دریا می زدیم و این بار با موج کارآفرینی و کسب و کار های فضای مجازی آشنا شدیم، بالاخره این همه فارغ التحصیل، کار می خواهند و چه چیزی بهتر از این آنها را می تواند سرکار بگذارد!
البته در بین این موج ها، گاهی با مدل های دیگری هم سر و کار داشتیم، مثل موج گرانی، اختلاس، مهاجرت و ....، اینها بیشتر برای گرم کردن خوب بودند تا خدای نکرده بدنمان سرد نشود و همیشه روی فرم بمانیم.
الان که این مطلب را می نوسیم در حال گرفتن آفتاب در ساحل هستم و می بینم که دریا موجه کاکا...،
آری ما بهترین موج سوارانیم حتی بدون تخته موج سواری...، بنظر شما موج بعدی کی می آید؟
آبان98