جای تعجب است که دقیقاً نمی دانم سال 1402 را چگونه پشت سر گذاشتم و وقتی این را به خواهرم گفتم، در جواب به من گفت همان بهتر که نمیدانی، مهم این است که به خیر و خوشی تمام شده و تو وارد سال جدید شده ای.
من در سال گذشته تنها به خواندن و نوشتن پرداختم و با این که در مضیقه مالی بودم اما این باعث نگرانی و تشویش افکار من نشده بود و این جریان جای سوال دارد که چطور توانسته ام با وجود نداشتن شغل و همچنین عدم امید به آینده، باز وقت خود را به خواندن و نوشتن اختصاص دادهام؟
البته این را بگویم که در ابتدای سال 1402 بر اثر یک تصمیم( بیماران اختلال شخصیت مرزی و دوقطبی معمولا از این تصمیمات زیاد می گیرند) قصد داشتم روی نوشتن تمرکز کنم تا شاید بتوانم در ادامه خروجی خوبی داشته باشم و تقریبا هم زمان دچار یک بی خیالی خاص در مورد آینده شده بودم.
خیلی سعی داشتم تا از حال خوب بنویسم اما وقتی از درون تهی هستم و چیزی برای ارائه وجود ندارد، هر چه بگویم دروغ محض است و تمام. از طرفی نیاز به نوشتن و ارتباط برقرار کردن را نمی شود سرکوب کرد، پس لازم دیدم تا خود واقعی ام را نشان دهم نه آن که خوشایند دیگران است. باید قبول کرد که من یک انسان معمولی هستم مثل بقیه، نه سلبریتی هستم و نه یک اینفلوئنسر یا یک فرد مشهور و تأثیر گذار در فضای مجازی.
از آینده می ترسم و امسال برخلاف سال گذشته که تمام فکر و ذهنم مطالعه و نوشتن بود، بیشتر به این میاندیشم که با توجه به این که به خاطر مشکلات روانی که هنوز بعد از چند سال درمان دست از سرم بر نداشته اند، چطور می توانم شغلی برای خود پیدا کنم. شاید این خیلی خجالت آور است که من هنوز در خانهی پدری زندگی می کنم در صورتی که بیشتر دوستانم الان خود پدر چند فرزند شده اند.
بعد از یک سال متوجه شده ام که دکتر رواپزشکم تنها از طریق تجویز دارو می تواند به من کمک کند و من حالا احساس می کنم نیاز به یک روان درمانگر دارم. داروها مأموریت خودشان را درست انجام داده اند، یعنی میزان استرس و اضطراب کاهش پیدا کرده و می شود گفت تا حدودی نسبت به گذشته بهتر میخوابم و حالا که کمی به تعادل رسیده ام، نیاز دارم تا با یک نفر متخصص و روان درمانگر صحبت کنم تا آن بخشی را که توسط دارو نمیشود درمان کرد را از این طریق معالجه کنم. نا گفته نماند که هزینههای درمانی سر به فلک کشیده و من در حال حاضر مجبورم درمان دارویی را ادامه بدهم تا زمانی که بودجه برای جلسههای درمانی با روان درمانگر مهیا بشود.
20 اردیبهشت 1403
یه روز بارانی