یه زمانی هست که هیچ چیز آدم رو خوشحال نمیکنه، به نظرم این موضوع هیچ مشکلی نداره. آدم میتونه از چیزی لذت نبره، از اتفاقات خوشحال نشه و یا واکنشی نسبت به اتفاقات خوب نداشته باشه. اما این موضوع کجا باعث میشه آدم اذیت بشه؟
به نظرم زمانی که چیزهایی باشه که آدم رو خوشحال نکنه ولی چیزهایی باشه که آدم رو ناراحت کنه خیلی بده. یعنی آدم نسبت به اتفاقات خوب بی تفاوت باشه ولی اتفاقات بد اطرافش روی اون تاثیر بذاره و ناراحتش کنه.
در این شرایط به نظرم آدم باید حداقل از چیزهایی که ناراحتش میکنه دوری کنه. اینجوری حداقل در یک شرایط خنثی قرار میگیره.
البته قبول دارم که شرایط خنثی خودش میل به غم و غصه داره و آدم در پی اینه که چرا خوشحال نیست، اما شاید دوری از غم ، شادی و خوشحالی رو با خودش بیاره. یه جورایی این صحبت، مثه انتخاب بین بد و بدتره. ما همیشه به طور ذاتی در انتخاب بین بد و بدتر، سمت بد میریم.
طبیعت ترجیح میده حالت تعادل رو انتخاب کنه. حتی واکنش های شیمیایی هم همین طوره. حالا اگه این موضوع رو در رابطه با خوشحالی و ناراحتی در نظر بگیریم، آدم اگر نتونه خوشحال باشه، نباید هم ناراحت باشه. این باعث میشه اون تعادل تا حدودی به دست بیاد.
حالا که باید غم و غصه رو کم کنیم، بهتره به انواع اون نگاه کنیم. به نظر من سه نوع ناراحتی وجود داره:
ناراحتی هایی که از درون انسان نشات میگیرن مثل عدم توانایی در انجام کارها، مشکلات ژنتیکی، مریضی ها، بی پولی، فقر، عدم اعتماد به نفس و غیره. بعضی از این جور ناراحتی ها امکان نادیده گرفتن یا حل شدن رو دارند.
مثلا وقتی کسی یک مریضی غیر قابل درمان یا سخت داره و از اون ناراحته و میگه چرا من مریضم و چرا خوب نمیشم، عملا داره خودش رو از چیزی که هست نابود تر و بدتر میکنه. نمیگم باید خوشحالی کنه و بگه وای من خوب میشم. یا بگه من در برابر این مریضی مثل کوه می ایستم و این جور حرفا. چون داره خودش رو گول میزنه. در این مورد خاص باید اول از همه بیماریش رو بپذیره. قبول کنه که بیماره و یک سری محدودیت ها و درد ها رو داره و کارهایی که باعث بهتر شدن این وضع میشه رو انجام بده. این باعث میشه هر موقع خواست ناراحت باشه، اول فکر کنه که این وضعیت برای من وجود داره و من هر کاری از دستم بر میومده برای بهبود انجام دادم. حالا چه گریه کنم و خودمو ناراحت کنم و چه بی تفاوت باشم و بگم کاریه که شده هیچ تفاوتی در بهبود وضعیت نداره. شاید این طرز فکر باعث بشه که کمی از ناراحتیش کم بشه.
در مورد بی پولی هم همینطور، در مرحله اول قبول این موضوعه. باید بپذیره که فقیره و بعد شروع کنه به انجام دادن کاری که بتونه درآمدی کسب کنه. حالا اگه درآمدی که به دست میاره کم بود، حداقل از مرحله فقر رسیده به یکم بهتر از فقر. این خیلی شادی آور نیست، ولی ناراحتی کمتری داره.
به طور کل در مورد ناراحتی هایی که از درون انسان نشات میگیرن، اول از همه باید پذیرفت اون ناراحتی رو. منشأ رو پیدا کرد و تا جایی که میشه برای بهبود تلاش کرد. اگر بعد از اون کاری از دست ما بر نیومد، هیچ دلیل منطقی برای غم و غصه وجود نداره.
مورد بعدی ناراحتی هایی هستند که دیگران باعث به وجود اومدن اونا میشن. این ها یکی از مسخره ترین انواع ناراحتی هستند. چون ما نقشی در اون ها نداریم. حتی وقتی سعی میکنیم وضعیت رو بهتر کنیم، عموما با برخورد بد دیگران مواجه میشیم. این جور ناراحتی ها یک راه حل بیشتر ندارند. دوری از شخص یا اشخاصی که باعث ناراحتی هستند. حتی فکر به تغییر دیگران هم انرژی بره، چه برسه به اینکه بخوای تغییرشون بدی و یا حتی بگی که باعث ناراحتی تو نشن.
البته شاید زمانی باشه که شخص از دیدن همه آدما به یک اندازه ناراحت بشه. حتی در این مورد هم بهتره مدتی رو در تنهایی کامل باشه. اینکه بخواد خلاف میلش سعی کنه کسایی که ناراحتش میکنن رو تحمل کنه، به نظرم نتیجه عکس میده و میزان تنفرش از اون اشخاص بیشتر میشه. پس در مورد ناراحتی هایی که منشأ بیرونی داره و دیگران باعثش هستند، بهترین کار دوری از اوناس.
میرسیم به خطرناک ترین نوع ناراحتی، یعنی اونهایی هایی که معلوم نیست از کجان!!! اینجور ناراحتی ها عموما ترکیبی از ناراحتی های درونی و بیرونی هستند که انسان روی اونها تسلط نداره و نمیدونه دقیقا چجوری میشه مهارش کرد. به طور نمونه سوال معنای زندگی چیست؟ سوالیه که به طور ذاتی بعد از تفکر بهش، آدم دچار ناراحتی میشه و نمیدونه چجوری میشه اون رو کنترل کرد. ناراحتی هایی که تو این دسته هستند به قدری پیچیده ان که من نمیتونم ذکرشون کنم. شاید اگر میشد توصیفشون کرد، براشون راه حلی هم پیدا میشد.
در مواجه با ناراحتی هایی که معلوم نیست از کجان، اول از همه مراقب باشید که خوب به اون ناراحتی فکر کردید، تمام زیر و بمش رو بررسی کردید تا بفهمید که مشکل از کجاس. چون ما خیلی راحت فکر میکنیم که همه ناراحتی ها از این دسته ان. ولی اینطور نیست و خیلی هاشون در دو دسته قبل جا میگیرن.
اگر برای چیزی بتونی تعریفی بیاری، قطعا اون چیز رو میتونی کنترل کنی
لطفا برام از ناراحتی هاتون و اینکه چجوری کنترلشون میکنید بگید.
اصلا معنی خوشحالی و ناراحتی از دید شما یعنی چی؟