مائده جون·۱ ماه پیشمنو بستنیدقیقا نمیدونم علاقم به بستنی از کی شروع شد .نمیتونیم اون لحظه ی اولی که بستنی خوردیم رو به یاد بیاریم اما حقیقتا دوست دارم بدونم منه کوچولو…
مائده جون·۶ ماه پیشوقت رو نکشوقت رو نکش دیگه یه کاری بکن .وقت رو نکش و تصمیت رو بگیر تو تا ابد فرصت نداری.یه جوری صبحت میکنند انگاری من خوشحالم که خودم رو توی بلاتکلیف…
رها آزاده·۱۰ ماه پیشای کاش چاه.بد قولی هات ناراحتم میکنه. انتظار دارم وقتی میگی بمون خونه و بخون، واقعا کمکم کنی بخونم؛ نه که هی ول بچرخی و دست به انجام کارایی بزنی که د…
Mary·۲ سال پیشدر نکوهش یک واقعیت ناراحت کننده ...داشتم به این فکر میکردم که چقدر ممکنه از اعتماد ما آدما سواستفاده بشه... مثلا کسی که دوسش داری و خیلی بهش اعتماد داری اونقدری که فکر میکنی…
Moon?·۲ سال پیش«دلم برای دلم میسوزد»حرفی برای گفتن ندارممثل تمام مترسک ها!!!آدم برفی ها!!!لانه های خالی لک لک ها!!!من پاسبان شهری بی صدا هستماینجا همه چیز آرام است!!!حتی کلاغ…
Moon?·۲ سال پیش«اندوه»اندوه ک پیدا میشهسکوت که روش میشینهو مغزت که میگه صبور باش تا بگذرهآره گرد اندوه از قلبت پاک میشهاما اینطور نیستواقعیت اینه که تمامشون یه…