ویرگول
ورودثبت نام
علی‌پَن
علی‌پَنقضا در کمین بود، کار خویش می‌کرد...
علی‌پَن
علی‌پَن
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

عنوان را در زمان جنگ هم، همین‌جا وارد کنید.

این را ببین، آنی که در عکس می‌خندد منم. یادم نیست، تولد چندسالگی‌ام بود؟

این‌جا کمی بزرگ‌ترم؛ این پسره... مجتبی، شاید اولین دوست‌پسر عمرم به حساب بیاید.

این یکی را ببین، این‌جا عروسی خاله زهراست؛ قربانش شوم از همان اول هم مشخص بوده داف می‌شوم.

(با لبخند) آخ کاش این عکس این‌جا نبود. یک مشت دختر دبیرستانی کنجکاو. این تپله اسمش چه بود؟ مزروعی؟ مرجان مزروعی. تخس‌تر از تمام‌مان بود. یک‌بار سه روز را ترک موتور پسری، با او فرار کرد. لابد انتظار داری بشنوی حالا بچه دارد و فلان؟ خیر. مُرد. خیلی زود مرد و به گمانم از زن خانه بودن و بچه داشتنش کمتر دردناک‌ست. دو سه سال بعدِ دبیرستان، همینی که ابروهای پیوند دارد، معصومه، خبر مرگش را داد. پرسیدم چطور؟ گفت تصادف. دیگر نپرسیدم؛ امیدوارم باز هم در فرار بوده باشد و با پسری.

این عکس از همه بهترست. اولین سلفی دنیا شاید. از عدم اعتماد به نفس دوران بلوغ، رسیده‌ام به مقابلش. پر رو نشوی؟ این‌قدر لخت تا به حال دیده بودی‌ام؟ (می‌خندد) سعی کرده‌ام کمی هم قوس به کمرم بدهم؛ متوجه شدی؟ یک کف دست کون داشته‌ام و می‌خواستم دنیا را جر دهم.

این‌جا به بعد دیگر بیشتر سلفی‌ست. نسل دوربین‌های آنالوگ، جایشان را اول به دوربین‌های دیجیتال خانوادگی و بعد هم، به گوشی‌های نوکیا و سونی‌اریکسون داده‌اند.

این سلفی با بابا؛ این یکی با نگار دو ساله؛ این یکی با مامان، که حتی سر همین سلفی هم، آن غر و شکایت هر روزهٔ چهره‌اش پیداست.

ببینمت؟ خب باشه، این یکی عکس را هم ببین. آهای؛ زوم نکن دیگر.

وای این یکی را خودم هم خجالت کشیدم دیدم؛ همه‌جا پیداست. حیف که زمانهٔ ما این‌طور نبود؛ وگرنه خوب نود می‌گرفتم؛ نه؟

این را ببین، من و تو هستیم، نشسته‌ایم همین‌جا و من عکس‌هام را نشان تو می‌دهم.

این را ببین. من و تو هستیم. نشسته‌ایم همین‌جا و من عکس‌هام را نشان تو می‌دهم و یک نفر مخفیانه، عکسمان را می‌گیرد.

می‌بینی؟ دیگر حتی ترسناک هم نیست.

نیست؟

۳
۲
علی‌پَن
علی‌پَن
قضا در کمین بود، کار خویش می‌کرد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید