ویرگول
ورودثبت نام
علی‌پَن
علی‌پَنقضا در کمین بود، کار خویش می‌کرد...
علی‌پَن
علی‌پَن
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

کرانهٔ باختری؛ بیروت؛ نبش کوچهٔ قنبرزاده

داشتم فکر می‌کردم که مثل امشبی، باید دنبال راهی می‌گشتم که شایسته‌تر، غرق دردهای شخصی‌ام باشم. راه‌های تکراری و غم‌انگیزم را مرور کنم؛ در تک‌تک‌شان دست و پا بزنم. صدای چند انفجار، دیگر مجالی نمی‌گذارد برای به مثل، استرس موعد اجارهٔ خانه، تصویر فلان خداحافظی یا، استوری دوستی در تفلیس.

رفتم پشت بام، صدای پهبادی را احتمالاً، در نزدیک‌ترین فاصلهٔ تا امروزم، شنیدم و دیگر تمام تنم می‌لرزید.

حالا چند دقیقه‌ای گذشته و فکر می‌کنم، در کرانهٔ باختری، در غزه، در بیروت و دمشق، آدم‌ها چطور به دردهای شخصی‌شان می‌رسند؟

قرار است به این چیزها هم عادت کنیم؟ ای بشر نگون‌بخت.

غزهبیروتخاورمیانه
۶
۵
علی‌پَن
علی‌پَن
قضا در کمین بود، کار خویش می‌کرد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید