خیلی از درس(ن)خون های عزیز مثل خودم، برای درس خوندن دنبال یک محیط آرمانی که وجود خارجی نداره می گردن. مثلا یه جای کاملا ساکت با نور کافی که هیچکس نباشه. خانواده میرن بیرون و همه شرایط هست ولی میبینی زیادی ساکته پس تلویزیون رو روشن میکنی. ای بابا کمبود قهوه دارم، کافئین خونم افت کرده. میری یک قهوه درست میکنی (نیم ساعت میگذره). قهوه رو میخوری و کتابو باز میکنی، اوه این فرمولا چیه؟! بزار پیامامو چک کنم حس شیشمم میگه اردشیر خانوم پیام داده بعد میبینی نه اردشیر خانوم پیام نداده و فقط کیومرث خانوم و آقا صغری پیام دادن و چهارتا ایموجی در جواب میفرستی و یه گیف هم میدی و برمیگردی رو کتاب (یک ساعت میگذره). خانواده میان. ای بابا چرا من محیط درس خوندن ندارم؟ اگه دلت نمیخواد بخونی (مثل من) خب با خودت صادق باش کتابو جمع کن ولی ضررشو بعدا میبینی.
باید ادامه بدی ولی سوال اینه که چرا برای اینکه خودتو گول بزنی و از درس فرار کنی یه بهانه ای مثل محیط نامناسب میاری؟ آره درسته که اگه مهمون داشته باشی بچه های فامیل سرشونو فرو میکنن تو...(کارِت) و تو نمیتونی ...(حواست) رو ... (جمع) کنی که درس خوندنت رو شروع کنی ولی در اکثر مواقع خیلی ها مثل من دنبال محیطی می گردن که وجود نداره، دلیلش هم اینه که وجود نداره. ببین همه ی افراد درسخون میدونن که تو اکثر مکان ها و زمان ها میشه درس خوند. گروه درس نخون ها هم که نمیخونن. فقط میمونه تیم ما که "قراره درس بخونم" ها هستیم. به همین دلیل یه کار مزخرف رو برای فرار از درس انتخاب میکنیم، بعد بهش فرار میکنیم. فردا امتحان حسابان دارم بعد به ویرگول فرار کردم و خودمو با این بهانه که تکست مفیدی میشه راضی کردم که ریDan تو امتحان فردا رو نادیده بگیرم و بگم نه ببین من به جاش یه تکست نوشتم. اینجوریه که من جزو قشر "قراره درس بخونم" ها ام و هیچوقت هم نمیخونم. هیچی دیگه. امیدوارم درس بخونین. همین که الان تو ویرگولی اثبات میکنه که تو هم توی قشر "قراره درس بخونم" هایی. منم برم ...مو (حواسمو) تنگ (جمع) کنم و درسمو بخونم.