خاطرم میاد دوم راهنمایی بودم که به آزمونی که برای اولین بار تو مقطع اول راهنمایی برای ورود به مدارس سمپاد برگزار میشد شرکت کردم و مدرسه شهید باهنر ۱ کرج پذیرفته شدم.
تجربه و هیجان لذت بخشی بود برام ولی در عین حال من یه نوجوون مالیخولیایی و گوشه گیر بودم که زیاد اهل گرم گرفتن با کسی نبودم دوستای زیادی هم نداشتم تازه از دوست دوران بچگیم که همیشه با هم بودیم یعنی سینا دستوری هم جدا شدم ... که تازه الان که سال آخر دانشگاه هستم دوباره تونستم شماره اش رو گیر بیارم و باهاش ارتباط بگیرم.
لب مطلب اینکه اون موقع خیلی ذهن خلاق و هیجان انگیزی داشتم همیشه تو فکر کشف و ساخت چیزهای جدید بودم عاشق رقم زدن تجربه ها و چالش های جدید نه اینکه همش تو دنیای واقعی باشه نه ... خیلی هاش فانتزی بود . بازی بود ، فیلم بود و چیزایی شبیه به این ... اون سالهای راهنمایی سمپاد درسهای متفاوتی داشتیم مثه دبیرستان بود یه جورایی زیست و شیمی و ریاضی پیشرفته و فیزیک داشتیم و یه سری مهارت های جانبی باحال مثل کامپیوتر !
یه دبیر کامپیوتر داشتیم به اسم آقای اسعدی من دیوونه این مرد و منشش بودم واقعا آدم باحالی بود همیشه راجب تکنولوژی های روز صحبت میکرد و ایده های فوق العاده ای داشت مثل ایده یه گلدون هوشمند که خودش شرایط برای رشد گیاه محیا میکرد. که من یادمه اون ایده رو تغییر دادم و یه چیز خلاقانه تر و کامل تر از دلش ور آوردم . البته باید اعتراف کنم که دو تا قسمت مهم اون ایده رو پدرم داد ? anyway طراحی و مابقی اجزاش با خودم بود ...
اما یه کار فوق العاده جذاب دیگه که آقای اسعدی برام به یادگار گذاشت وبلاگ نویسی بود ... اون موقع یادم هست که اینترنت و گوشی های اندرویدی اینقدر وایرال نشده بودن همه دسترسی نداشتن به این موضوع و کلن چیز جا افتاده ای نبود خیلی بیشتر یه چیز لاکچری به حساب میومد.
اون دوران ما خونه مون توی کوچه بعثت ۸ رجایی شخر کرج بود و اینترنت ثابت نامحدود مخابرات با سرعت دانلود ۳۰ کیلوبایت در ساعت داشتیم که خدا میدونه با همون سرعت ذقالی چقدرررر بازی و اینجور چیزا دانلود کردم.
داداشم امیرحسین تازه یه لپ تاپ خریده بود و اصلا به من نمیدادش ? من فقط از کامپیوتر ذقالی خودم اونم در حالی که با کابل لن به مودم وصل بود استفاده میکردم با حافظه رم ۵۱۲ مگابایت و گرافیک ۳۲ مگابایت واقعااا فاجعه بود ???
با این حال جذاب ترین قسمت قضیه این بود که من میتونستم باهاش وارد مرورگرم بشم و برم بلاگفا ، میهن بلاگ و کلی پلتفرم دیگه و اونجا وبلاگ بنویسم ... اون اوایل بیشتر کارم الهام گرفتن و کپی کاری بود ... بیشتر بازی برای دانلود میزاشتم چیزی که واقعا عشقم بود و الانم هست . اون موقع سایت پاکت گیمز یه مرجع دانلود بازی های کم حجم خیلی سرپا و جون دار بود که همه چیز تقریبا توش پیدا میشد و این عالی بود برای منی که نئشه و خمار تجربه کردن بازی های جدید بودم. البته یادم هست اون موقع توی بلوار محله امون هم یه مغازه سی دی فروشی بود و من به بهانه های مختلف و قایمکی گاها میرفتم و ازش سی دی میخریدم.
البته مطالبی که توی سایت میزاشتم فقط شامل بازی نبود، عکس سریال ها مطالب علمی تو هر حوزه ای و دانلود نرم افزار ها و فعالساز ها و معرفی بازیهای آنلاین تحت وب هم میشد آخه اون دوران یادمه بازیهای تحت وب آنلاین هم خیلی ترند و پر طرفدار بودن ... مستر ۹۰ ، گرز ، عصر پادشاهان و کلی بازی دیگه که اسماشون هم یادم نمونده . نکته جالبی که در مورد گرز وجود داشت این بود که تو جایزه بخت آزمایی روزانه اش من ۷۰ تا الماس که فقط احتمال داشت به یه بازیکن برسه رو برنده شدم و سیلی از پیام ها اومده بود سمتم که بیا اتحاد ما الماس هاتو احدا کن ? ولی به جاش من یه هیرو قوی به اسم ولکان خریدم ?
خلاصه کلام که من از همون دوران نوجونیم عاشق نوشتن بودم برام مهم نبود چی مینویسم و کجا مینویسم فقط برام مهم بود که بنویسم . توی اینستاگرامم یه مدت با یه صفحه ای به اسم دیجی مهارت میخواستم یه کوچ مهارتی بشم اما بعد یه مدتی بنا به دلایلی که دقیقا نمیدونم چی بوده انگیزه ام رو از دست دادم شاید احساس ناکافی بودن بهم دست داده بود ... بعدش یه گوگل بلاگر راه انداختم که هنوزم دارمش و توش مینوسم ولی دلم میخواست صفحه ی دیگه ای هم بزنم تو پلتفرم باحالی مثل ویرگول که قبلا خودم به مطالب خیلی باحالی توش برخوردم و حالا دلم میخواد داستان هام رو و چیزایی که دوست دارم بنویسم رو اینجا بنویسم برای کسایی که بیشتر ممکنه ببینن ?
و فعلا همین ...