ویرگول
ورودثبت نام
علی‌سینا فخرایی
علی‌سینا فخرایی.
علی‌سینا فخرایی
علی‌سینا فخرایی
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

بدبخت مردم | یادداشتی بر بازی Spec Ops: The Line


بنده اصلا قصد نوشتن این متن رو نداشتم اما با دیدن وضعیت فعلی ایران و افغانستان و چند حقیقت تلخ و دارک حاکم بر دنیا، تصمیم به نوشتن و انتشار این متن کردم.

توجه: این برداشت‌ها مستقیما از طرف بنده نیست، من حرف‌های عمیق این بازی/داستان رو براتون شفاف کردم و با یک زاویه دید جدید بازگو می‌کنم، دوست دارم که خودتون شباهت این بازی/داستان رو با دنیا واقعی پیدا کنید.

مشخصات:

سازنده: Yager Development

ناشر: 2K Games

سال عرضه: 2012

ژانر: Third-person shooter




داستان بازی از چه قراره؟

شهر دبی به دلیل طوفان‌های شن بسیار سهمگین، غیرقابل زندگی شده و مردم مجبور شدن که از دبی خارج بشن و آمریکا "گروه ویژه 33" رو برای تخیله کامل شهر به دبی میفرسته.

مدتی طولانی می‌گذره و خبری از "گروه ویژه 33" نمیشه، پس کاپیتان واکر به همراه دوتا از اعضای دیگه دلتا فورس به این شهر فرستاده میشن تا "گروه ویژه 33" رو پیدا کنن و از تخیله کامل دبی مطمئن بشن. (این تخلیه شامل مردم عادی هم میشه)

خب عزیزم، چه ربطی به عنوان این نوشته داره؟ اصل قضیه تازه شروع می‌شه!

زیبای خفته
زیبای خفته


پادشاهایی در شهر کورها

هرقدر که کاپیتان واکر و گروهش توی دبی عمیق می‌شن تا "گروه ویژه 33" رو پیدا کنن، با حقیقت خیلی تلخ اما قابل پیشبینی روبرو می‌شن و اون حقیقت این است که شهر دبی با این که اوضاع کاملا غیرقابل زندگی رو داره اما توسط حاکمیت محلی کنترل میشه و علاقه‌ای به خروج از این شهر رو ندارن، تازه این اتفاق خوبه قضیه است!

حاکمیت اصلی شهر دبی به دست سرگروهبان همین "گروه ویژه 33" هست و بسیار خوب تونستن که مردم عادی باقیمانده توی شهر رو قانع کنن که از تخلیه خودداری کنن، هرکدوم از اعضای "گروه ویژه 33" هم مخالفت کنن، شکنجه می‌شن و در نهایت توسط همین فرمانده خودشون کشته می‌شن!

در جست‌جو حاکم
در جست‌جو حاکم

کشتارگاهی به اسم دبی

کاپیتان واکر بعد از این که این حقیقت دارک و تلخ "گروه ویژه 33" رو می‌فهمه، سعی می‌کنه که یک پایگاه رادیویی پیدا کنه و درخواست نیرو برای تخلیه سریع بده اما ای‌دل غافل که دیوار و طوفان‌های شنی توانایی ارتباط با بیرون رو به این زودی‌ها فراهم نمی‌کنه.

برو سراغ اصل مطلب، اصل مطلب اینه که برای رسیدن به این پایگاه رادیویی مسخره، معلوم نیست کاپیتان واکر چندتا از افراد "گروه ویژه 33" و مردم بومی مسلح اونجا رو می‌کشه (300 – 400 شاید، البته این بازیه و یکم این اعداد بزرگ برای نگه داشتن هیجانه اما به شباهتش با دنیا واقعی فکر کنید!).

باز هم این مسئله نیست، اون آدم‌ها تصمیم خودشون رو گرفتن و رفتن زیر دست حاکمیت، اوضاع کاپیتان واکر از این تلخ‌‌تر و دارک‌تر میشه!

در طی اینکه کاپیتان واکر به این ایستگاه رادیویی برسه، با یکی از پایگاه‌های "گروه ویژه 33" روبرو می‌شه، تعداد و امکاناتشون خیلی بیشتر از اینه که با تفنگ مبارزه کنن و مجبور می‌شن که از بمب فسفور استفاده کنن.(این بمب دست‌ساز توسط گروه‌های حاکمیتی هست و یکی از ابزار مبارزه با مخالفان است)

کاپیتان واکر از این بمب استفاده می‌کنه و کل پایگاه رو نابود می‌کنه، اما اما اما...........

این پایگاه "گروه ویژه 33" مربوط افرادی بوده که هنوز به حاکمیت نپیوستن و داشتن مردم رو نجات می‌دادن و توی این کمپ 76 آدم بی‌گناه و عادی بوده!

واقعا اون 76 آدم بی‌گناه چیکار کردن که توی اون شرایط دبی باید باشن و توسط بمب فسفور بمیرن؟ (شباهتش رو با دنیا واقعی خودمون تصور کنید)

دقیقا این 76 بی‌گناه
دقیقا این 76 بی‌گناه


جمع‌بندی اولیه

حاکمان فقط میخوان حکومت کنن، این وسط یک جامعه کمتر ظلم میبینه و یکی دیگه بیشتر.

هیچ یک از فردهای معمولی جامعه شایستگی قرار گرفتن در همپین وضعیتی رو نداره.

حتی کاپیتان واکر هم این وسط ضربه می‌خوره، تصیمی گرفته که باعث مرگ 76 آدم کاملا بی‌گناه شده اما از این داستا اطلاع نداشته!(این دسته اتفاقات توی جنگ عادیه و مستقیما عامل PTSD می‌شه)


تیر خلاص.....

بر اساس تصمیم بازیکن در آخرین سکانس این بازی، 4 کات سین متفاوت نمایش داده می‌شه

2 تا از این 4 کات سین، یک پایان خوش برای مردم دبی و تخلیه شدن کامل این شهر رو نشون میده و اثر ظلم بالاخره تموم می‌شه (که این اتفاق توی دنیا واقعی به این شکل رخ نمی‌ده پس از این 2 پایان، نتیجه اثر گذاری رو نمی‌شه گرفت)


بعد از هر اتفاق خوبی، قطعا اتفاق بدی نهفته است

کاپیتان واکر بالاخره تونست این اثر ظلم رو از جامعه پاک کنه و از لحاظ جوی برای ارتباط با خارج از دبی همه چیز فراهم می‌شه.

کاپیتان واکر با نیروی پشتیبانی تماس می‌گره و اونها هم برای خروج بازمانده ها از شهر، امکانات رو میارن.

پایان خوش بود که، گولمون زدی؟؟ نه این تمام داستان نیست، کاپیتان واکر تمام این نیروها رو می‌کشه، به نشان اینکه به مردم خارج از دبی نشون بده که این شهر حاکم جدید پیدا کرده و کسی قرار نیست خارج بشه. (واقعا چقدر ملموس این پایان با طرح صیانت از اینترنت!)


شمع‌هایی که هیچ داغی رو دوا نمی‌کنه
شمع‌هایی که هیچ داغی رو دوا نمی‌کنه


همش توهم بود.....

توی این کات‌سین، کاپیتان واکر با یک حقیقت خیلی تلخ و دارک مواجه می‌شه.

اصلا حاکمی توی دبی باقی‌نمونده و هرگروهکی که توی دبی هست برای بقای خودش داره تلاش می‌کنه.

کاپیتان واکر با تصور خودش، وجود حاکمی رو در شهر تصور کرده و فکر می‌کنه با کشتن این فرد، تبدیل به یک ابرقهرمان و سوپرهیرویی می‌شه که دبی رو نجات می‌ده.

و در نهایت با فهمیدن این موضوع و یاد آوری مرگ اون 76 نفر توی ذهنش، خودش رو میکشه چون تحمل این حجم از تصمیم‌های غلط رو نداره.

Colonel John Konrad: It seems that reports of my survival have been greatly exaggerated.
Captain Martin Walker: This isn't possible...
Colonel John Konrad: Oh I assure you, it is.
Captain Martin Walker: How?
Colonel John Konrad: Not how. Why? You were never meant to come here.
Captain Martin Walker: What happened here was out of my control...
Colonel John Konrad: Was it? None of this would've happened if you just stopped. But on you marched. And for what?
Captain Martin Walker: We tried to save you.
Colonel John Konrad: You're no savior. Your talents lie elsewhere.
Captain Martin Walker: This isn't my fault.
Colonel John Konrad: It takes a strong man to deny what's right in front of him. And if the truth is undeniable, you create your own. The truth, Walker, is that you're here because you wanted to feel like something you're not: A hero. I'm here because you can't accept what you've done. It broke you. You needed someone to blame, so you cast it on me. A dead man. I know the truth is hard to hear Walker, but it's time. You're all that's left and we can't live this lie forever. I'm going to count to five, then I'm pulling the trigger.
Captain Martin Walker: You're not real. This is all in my head.
Colonel John Konrad: Are you sure? Maybe it's in mine? One.
Captain Martin Walker: No... everything, all of this, It was your fault!
Colonel John Konrad: If that's what you believe then shoot me. Two.
Captain Martin Walker: I-I didn't mean to hurt anybody...
Colonel John Konrad: No-one ever does Walker. Three.
Colonel John Konrad: Four. Is this really what you want Walker? So be it. Five!


واکر، دقیقا چه غلطی کردی؟
واکر، دقیقا چه غلطی کردی؟




جمع بندی نهایی:

سعی کنیم شاد باشیم، و زندگی بهتری رو برای خودمون و دیگران بسازیم حتی اگر مجبور بشیم خودمون رو براشون فدا کنیم.

آیا این شباهت‌ها رو با دنیا واقعی پیدا کردید؟

بعضی وقت‌ها بازی‌ها داستان‌هایی رو ارائه می‌کنن که توی فیلم و کتاب ها به این راحتی درک نمی‎‌شن، یکی از رسالت‌های من اینجا اینه که سعی کنم محتواهایی رو ارائه کنم که بدون دلیل بهشون کم توجهی می‌شه و یکی از بزرگترین‌هاش هم صنعت گیم هست.

اگر تا اینجای متن رسیدید، افتخار بزرگی نصیب من کردید!


کشتارگاهی به اسم دبی
کشتارگاهی به اسم دبی




متن عملا تموم شده است اما چند دیالوگ دوست‌داشتنی رو براتون انتخاب کردم

Captain Martin Walker: [Talking about Col. konrad] Back when I knew him in Kabul, he was an honorable man.
Colonel John Konrad: Because I saved your life? I saved many lives, Captain... I've ended even more.


Colonel John Konrad:
It takes a strong man to deny what's right in front of him.


Colonel John Konrad:
This is Colonel John Konrad, United States Army. Attempted evacuation of Dubai ended in complete failure. Death toll, too many.


Colonel John Konrad:
No matter how hard I tried, I never could escape the reality of what had happened here. That was my downfall.
داستانظلممردمایرانافغانستان
۳
۱
علی‌سینا فخرایی
علی‌سینا فخرایی
.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید