زری زیبای من
به قول سعدی "ز اندازه بیرون خسته ام"
این یه ماه آخر یهو همه چی افتاد رو دور تند. دو تا کار که مدت ها خوابیده بود یهو شروع شد. کارفرمای یه پروژه که به امید بعد عید قرارداد بسته بودیم پاشو کرد تو یه کفش که قبل از عید بخشی از کارش انجامبشه. اینوسط هم یهو یکی از کارفرماها یادش اومد که سال داره تموممیشه و اگه پروژشو افتتاح نکنه از قطار پیشرفت عقب میمونه. این شد که من شدم توپ سپک تاکرا و هر کی سعی کرد به زیبا ترین شکل ممکن منو پرت کنه یه وری.
منی که حاضر بودم واسه فرار از پرواز مسیر ۱۱۰۰ کیلومتری تا بندرعباس رو رانندگی کنم طی یه هفته چهار روزش تو هواپیما و فرودگاه گذروندم.
این شد که واسه یه مدت همه چیم به هم ریخت. استرس فشار کاری فراموشی های موقت و...
دلمو خوش کرده بودم که امسال زودتر کارمو تعطیل کنمو برماستراحت ولی انگار از همه سال ها بدتر شد.
این وسط میدیدم که با صبوری همه سختی ها رو تحمل کردی. مرسی ازت و ببخشید بابت اینکه کم پیدا بودم.
اسمش این بود که به قول تو رفتم مسافرت خارجه ولی مگه جایی که تو نباشی دست و دلم میره که برم بگردم. همه جاهای دیدنی رو گذاشتم واسه وقتی که دست در دست هم با هم بریمبگردیم. موزه ها، پیاده روی شبونه، خرید... اینا بدون تو اصلا لذت بخش نیست. هیچ کدومشو وقتی پیشم نیستی نمیتونم انجام بدم. بازمبه قول سعدی:
"من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را"
امروز نگاه کردمبه تقویم. همش هفت روز تا عید مونده. تو مسیر دفتر کار چنتا درخت دیدم که شکوفه کرده بود. بهار داره میاد.
هر سال دوست دارم اواسط اسفند سبزه درست کنم. از این کار لذت میبرم. ولی همیشه یادممیره. این بار امروز با دیدن شکوفه ها یادم اومد که امسال رو هم از دست دادم.
نمیدونم چند سال دیگه بشه که عید پیش هم باشیم. ولی میدونم که تو یادت میمونه. با هم سبزه سبز میکنیم. ماش وقتی سبز میشه خیلی قشنگه. یه سبزه با ماش درست میکنیم زیرش مینویسیم:
"برآر ای بذر پنهانی سر از خواب ِ زمستانی
که از هر ذره ی دل آفتابی بر تو گستردم"
عید داره میاد. هنوز مشخص نیست سال تحویل کجا باشم.
هفت روز دیگه عیده و من میخوام هر شب یه نامه برات بنویسم تا عید. جبران این چند وقت که نبودم.
نامه اولم سبزه بود. سبزه به شادابی تو.
به حس قشنگی که از دیدن تو و سبزه بهم دست میده. حس آرامش حس تازگی.
حس نزدیک شدن به جنگلای شمال. وقتی که میدونم لحظه دیدار نزدیکه.
سبز به رنگ اولین باری که دیدمت و اون پیرهنسبز تنت بود.
به قول قدیمیا بختت سبز باشه زری جونم
دوستت دارم
علی تو