ویرگول
ورودثبت نام
امین
امین
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نقدی بر پلوتو و الکترون های ظرفیت

(قبل از خوندن حتما باید پلوتو ۱ و۲ و الکترون های ظرفیت رو مطالعه کرده باشید؛ ممنونم از توجهتون)




تخم مرغ، اتم، کره زمین، منظومه شمسی

وجه اشتراکات شگفت آوری باهم دارن، مثلا هسته اتم نسبت یه محیط اطرافش فوق العاده چگال هست، مثل مرکز زمین نسبت به هوا کره اطرافش؛ اما من بین اینها

اتم و منظومه رو وارد بازی کردم، توی ۳ نوشته‌ی پلوتو1 و پلوتو2 و الکترون های ظرفیت شخصیت هایی وجود دارن مثل پلوتو،خورشید، زحل، زمین، عطارد،آندرومدا، هسته،الکترون های لایه اول و الکترون های ظرفیت و... که به برسی روابط بین اونها می‌پردازیم.

توی‌ پلوتو ما درباره دنیای ماکرو صحبت میکنیم، سیارات ریز درشت منظومه‌ی بزرگ که هر سال پلوتو ۲۷۲ سال زمین محسوب میشه، اما تو الکترون های ظرفیت ما وارد دنیای میکرو میشیم، دنیای ریز اتم ها، و من احساس کردم باید تضاد هایی که میخوام اینجا جلوه کنه،درسته که ساختار منظومه و اتم بسیار شبیه به هم هستن ام من در عین حفظ ساختار شباهتی اونها محتوای شخصیت هارو توش جابه‌جا کردم که در ادامه بهش می‌پردازم

از زحل شروع کنیم، در واقع زحل و زمین یک شخصیت هستند؛ خب باید متوجه شده باشید که پلوتو سوای متنی غم آلود، یک‌متن انتقادی هست، ولی موقع نوشتن وقتی خواستم زحل رو از تیغ نقد بگذرونم متوجه شدم که شخص زحلِ(تو دنیای واقعی) سیاه مطلق نبوده و بود مواردی که با صدای قلبش‌هم گوش داده؛ در کل باید بگم زحل شخصیت ثابتی نداره،‌منم توی داستان بهش ثبات ندادم

نقش خوبی های زحل رو زمین به عهده داره و قسمت های ناجوانمردی‌های زحل رو خود زحل به دوش میکشه.

پس زحل و زمین یک شخصیت هستن که قسمت سفید اون رو زمین و قسمت سیاه رو زحل بازی میکنه.

اما خورشید که هسته منظومه است، سیاه ترین شخصیت داستان و ریشه تمام اشک های پلوتو،خورشید. پلوتو هم، مرزی ترین سیاره منظومه بیشترین ضربه رو از خورشید خورده

این اتفاق در الکترون های ظرفیت کاملا برعکس میشه

یعنی هسته‌اتم که بخش مرکزی هست قسمت سفید داستان هست و الکترون های مرزی موسوم به الکترون های ‌ظرفیت شخصیت سیاه داستان رو بازی میکنند.

اینجا احساس کردم باید یه نوع دیگه ای تضاد هارو ایجاد کنم که به عطارد و الکترون های لایه اول رسیدم

عطارد نزدیک ترین به خورشید هست الکترون های لایه اول نزدیک ترین به هسته

اما عطارد تا آخر داستان و حتی بعد از خروج پلوتو روی رفاقتش استوار میمونه ولی الکترون های لایه اول بعد حربه الکترون های ظرفیت هسته رو رها میکنن و موجب فروپاشی میشن...

در واقع این مفهوم القا میشه که پلوتو با اینکه بیضوی شد و داشت توسط قمر های پرتاب شده از مشتری متلاشی می‌شد ولی در پایان داستان تلاش کرد که بتونه خودشو جمع‌کنه و گرد بشه، چون یک دوست تا آخرین لحظه کنارش بود. این در حالیه که هسته نتونست مقاومت کنه چون یاری نداشت،‌ متلاشی شد.

ممنون که تا اینجا رو خوندید، وارد بعد دیگه از ماجرا می‌شم؛ در پلوتو1 اشاره شد که پلوتو از نپتون جلو زد و گرم‌تر شد، اینجا به دنبال دو مفهوم بودم

اول اینکه جلو زدن از نپتون یعنی اینکه پلوتو حرف دلشو به دیگر سیاره ها هم گفت و از نپتون جلو زد؛ قبل از اون نپتون تنها سنگ صبور پلوتو بود اما بعد از اینکه پلتو با شجاعت حتی به خورشید حرفاشو زد، نپتون ترسید و در اواخر پلوتو۱ اشاره کردم که؛ نپتون حتی پیام هم نمیده انگار خفه شده...

اما دوم اینکه، چند بار از پلوتو به عنوان پسر سرد منظومه یاد شد، ولی پلوتو تنبیه شد چون گرم تر شد،‌ این یک مفهوم اجتماعی در بر داره که پلوتو تا زمانی که سرد و خام بود، پسر منظومه محسوب می‌شد، به محض اینکه به پختگی رسید و متوجه حقیقت شد، تنبیه شد.

این چیز هایی بود که من در قالب نوشته ها سعی کردم بهشون بپردازم نکات دیگه هم بود که چون باعث طولانی شدن نوشته میشه صرف نظر میکنم.

سپاس گذارم از محبت شما، واقعا نمیدونم چجوری تشکر‌کنم از عزیزانی که بازخورد های مثبتی میدن

و همچنین از دوست گرامی میا ، که با انتشار دادن پلوتو1 باعث شد بیشتر مورد توجه قرار بگیره، خیلی خوشحال شدم که مهم ترین نوشته من مورد علاقه شما شد.



پلوتوالکترون های ظرفیتنقدهسته اتمتگ خونا کیان؟؟؟
احساس سوختن به تماشا نمی‌شود؛ آتش بگیر، تا که بدانی چه می‌کشم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید