امین·۲ ماه پیشبرای دیدن لبخندت، ازدوراز حالا، بدون عینکاول کولر را روشن و بعد چراغ هارا را خاموش کردم خیلی آرام و با احتیاط رفتم و روی تخت نشستم دارو ها و قطره هایی را که بای…
امین·۳ ماه پیشبرحسب زمانچراغ های اتاقم روشن بود، خواستم فقط کمی دراز بکشم، پتو هم روی خودم نکشیدم.خیلی زود خوابم برد، تا چشم روی هم گذاشتم، رفتم فقط به یاد دارم…
امین·۴ ماه پیشبه قدر کافی سرخهرم گرما در چشمم را احساس میکردم، وقتی که پلک میزدم متوجه خروج داغی از مردمک چشم هایم میشدم.به زمین نگاه میکردم، به کفش هایم،،، میتوانست…
امین·۵ ماه پیشترسومن ابایی ندارم، اصلا واضح است، آدمیزاد تنها که میشود طبع شاعری اش گل میکند، نویسنده میشود.حرفی نیست من هم از این قاعده مستثنی نیستم.اصل…
امین·۶ ماه پیشدلم سفر میخواهددلم سفر میخواهد، همراه رئیس جمهورهمراه زائران خانه خدا، به سمت منایا به ژاپن همراه شینزوآبه، حین سخنرانییا به آبادان حوالی متروپل، یا حتی ب…
امین·۷ ماه پیشالف، میمگاهی هوس میکنم فقط به تنهایی ، مثل کسی ک به دنبال سر پناهی امن برای گذراندن شبی کوتاه است.انگار در امان هستم، کمی سرم را پایین می اندازم کم…
امین·۸ ماه پیشسانسوربا خودم عهد کردم متن جدید ننویسم مگر اینکه محتوای مثبت و امیدوارکننده ای داشته باشد.نمیتوان برسر عهد بود، و نمیتوان عهد شکست،،، پس نه سی…
امین·۱۰ ماه پیشصبحگاهسهراب سپهری بی خودی سرد شدی، اصلا اینجا کسی منتظر باران و سوز سرمایت نبود.الکی خودت را خرج کردی، وقتی که همه تورا می خواستند نیامدی، حالا آ…