اعتراف:
یادم میاد اولین باری که تقلب کردم، به زمان پیش دبستانی بر می گرده. زمانی که شش سالم بود و من در مسابقه ی دو تقلب کردم. ماجرا از این قرار بود که مسیری بیست متری رو بریم و برگردیم، در حالی که نخ بادبادک در دستمون و خود بادبادک در هوا باشه. مسابقه دو به دو بود و من با شلوار جین باید با پسری مسابقه می دادم که گرمکن زرد داشت و چاق بود.
مسابقه که شروع شد پسره مثل فانتوم از من جلو زد و وقتی من به نیمه راه رسیدم، او مسیر رو تموم کرده بود. همون لحظه دیدم معلم که مسئول این مسابقه بود سرش رو برگردونم و من هم خودم رو برگردوندم و ده متر از حریفم جلو بودم. سر انجام من بردم؛ وای نه کسی تشویقم کرد، نه جایزه ای داده میشد و نه حتی اون پسره( همکلاسیم نبود، فکر کنم برای کلاس بغلی بودش) با من دعوا کرد.
سال ها گذشت و من در این بین در مدرسه تقلبی نکردم و حتی تقلب هم نمی دادم. در کلاس اول یا دوم راهنمایی در امتحان هدیه های آسمان( دینی)(امتحان کلاسی معمولی روی ورقه)، دوست بغل دستیم که جدید اومد کنارم، از این خودکار های نامرئی داشت که با نور آبی نوشته اش معلوم میشد، تو صفحه اول کتاب علوم، مطالب درسی رو نوشت و من هم تو کتاب خودم چیز هایی که دوستم ننوشت رو نوشتم. موقع امتحان هم قشنگ نوشتیم. وقتی معلم برگه ها رو تصحیح کرد و نمرات معلوم شد، من با اینکه نمره ی بالایی نیاورده بودم، اما خیلی خوشحال بودم!
بعد از اون، دیگه تقلب رو ترجیح می دادم به درس خواندن، ولو اینکه وقت بیشتری بگیره! مثلاً دو تا تقلب می نوشتم و اولی اش رو میدادم به معلم که مثلاً من بچه خوب و با وجدانی ام. بعداز اون معلم به من شک نمی کرد و من تقلب دوم رو در می آوردم و با خیال راحت می نوشتم و نمره ام هر چی که بود، من خوشحال بودم.
بعضی وقت ها نمی شد تقلب کنم که اعصابم خورد میشد و من به فکر راه حل های افتادم. مثلاً اون زمان عینک گوگل ساخته شده بود و من به هوای ساختن چنین چیزی برای تقلب( نوعی پیشرفته تر البته) تو کلاس روباتیک شرکت کردم که دیدم فکرم مزخرفه.
موقع امتحانات خرداد در کلاس سوم راهنمایی، فاصله میز ها زیاد بود و دوربین هم بود. با خودم می گفتم ای کاش از اول ابتدایی تقلب می کردم تا خلافیتم بیشتر بشه در این زمینه. خلاصه من در این امتحانات به همدستی دوستم که مثل من بود تقلب کردم و محموله رو بین هم جابه جا می کردیم.
یک ماه بعد امتحان خرداد، امتحان نمونه دولتی بود که ، موقع امتحان، بیست نفر در یک اتاق بودیم و هر بیست نفرمون هم سه سال همکلاسی بودیم و چند نفر ما خوب تقلب کردیم.
پی نوشت:
دوست دارم اون پسره که در مسابقه دو، ازش با تقلب برنده شدم رو پیدا کنم.
ناظران آموزش پرورش هم باید در موقع امتحانات، دقت داشته باشند و همکلاسی ها رو در یک کلاس قرار ندهند.
پایان