
چکیده مقاله:
این مقاله به بررسی یکی از رایجترین گفتوگوهای اجتماعی میان نسل جوان و والدین میپردازد؛ گفتوگویی که موضوع آن ریشههای دینباوری، هویت ملی، و جایگاه دینهای تاریخی همچون اسلام و آیین زرتشت در زندگی امروز ماست. در این متن، بهجای نگاه سطحی به تفاوتها، با استدلالهای مستند و تاریخی، دیدگاهی تحلیلی و منصفانه نسبت به انتخاب دین، تأثیرات فرهنگی و سیاسی در پذیرش دینها، و نقش شخصیتهایی چون کوروش بزرگ و زرتشت ارائه شده است.
نگارنده با دیدگاه موافق با آیین زرتشت و رویکردی منتقدانه نسبت به تحمیل دینی، تلاش کرده است تا مسئلهی انتخاب آگاهانه دین و احترام به هویت فرهنگی ایرانی را با نگاهی روشنگرانه واکاوی کند. در این راستا، به مفاد منشور کوروش درباره آزادی دین نیز اشاره شده و بر لزوم تفکر، پرسشگری، و آزادی در باور تأکید شده است. مقاله دعوتی است برای بازاندیشی در باورهای موروثی و بازگشت به خرد فردی و تاریخی.
متن مکالمه :
🔸 پسر: پدر چرا بعضیا با اسلام مخالف هستن؟
🔹 پدر:
اسلام کهنهست، مال اعراب ۱۴۰۰ سال پیشه و خرافهست پسرم... فقط گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.
🔸 پسر: جملهای که گفتین از کیه؟
🔹 پدر: زرتشت گفته.
🔸 پسر: زرتشت کی هست؟
🔹 پدر:
پیغمبر ایرانیه که ۲۵۰۰ سال پیش زندگی میکرده.
🔸 پسر: این که خیلی کهنهتره!
🔹 پدر: 😕
🔸 پسر: پدر، یعنی الان ما باید زرتشتی باشیم؟
🔹 پدر:
آره دیگه، دین عربا ارزونی خودشون، اونا به ایران حمله کردن و به زور ما رو مسلمون کردن.
🔸 پسر:
پس چرا وقتی مغول حمله کرد ما بودایی نشدیم یا وقتی اسکندر ایران رو فتح کرد مسیحی نشدیم؟ تازه اگه حملهی یه مهاجم مساوی باشه با دین اون، چرا رومیها زرتشتی نشدن وقتی ما بردیمشون؟
از این گذشته، اندونزی بزرگترین کشور مسلمونه، عربا که به اونجا حمله نکردن!
🔻 «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره/256)
🔺 در (پذیرفتن) دین هیچ اجباری نیست.
🔹 پدر: 😕
🔸 پسر: پدر، این کوروشی که تو اینهمه ازش تعریف میکنی راستی راستی کبیر بوده؟!
🔹 پدر:
آره پسرم، خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنی کبیر بوده.
🔸 پسر:
پس چرا هیچ ادیب و دانشمندی یا هیچ شاعری اسمی ازش نبرده؟! مثلا چرا اسمی ازش تو شاهنامه ی فردوسی نیست، یا تو این همه شعر از حافظ و سعدی و مولوی و سنایی و عطار و رودکی و خیلی های دیگه هیچ اثری از این عمو کوروش نیست، تو منشور خودشم که فقط از فتح بابل گفته و این فتح رو مدیون دو بت بعل و بنو بوده؟!
🔹 پدر: 😕
🔸 پسر: پدر، اون آقاهه تو ماهواره نمیگفت یه ایرانی باید اعتقاداتش هم ایرانی باشه؟
🔹 پدر: آره میگفت، خوبم میگفت.
🔸 پسر:
اما پدر، خود آمریکایی ها و اروپایی ها که ادعا میکنن مسیحی هستن؟
🔹 پدر : خب که چی؟
🔸 پسر :
پس چرا اونا خودشون پیرو دینی شدن (مسیحیت) که منشأش یه کشور عربیه(فلسطین)؟! چرا مسیحیت برای اونا بیگانه نیس، و کلی هم براش تبلیغ میکنن، اما اسلام برای ما باید بیگانه باشه؟!
🔹 پدر : 😕
🔸 پسر : پدر، یه سوال دیگه...
🔹 پدر : نه دیگه کافیه!...
♦️ سیدنا علی (رضی الله عنه) :
اندکی حقیقت، نابود کننده ی بسیاری از باطل هاست.
✅بله برادران و خواهران من، در قیامت کوروش و خاک و... به کمک ما نمیرسند، بلکه اعمال ما و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم ) و خوده الله به داد ما میرسه پس قدرشونو بدونیم.
جوابی که باید پدرش میداد :
🔸 پسر: پدر چرا بعضیا با اسلام مخالف هستن؟
🔹 پدر:
چون اسلام دینِ وارداتی و عربی هست پسرم. یک سری باورهایی که توی شبهجزیره عربستان شکل گرفت و با زور شمشیر به ملتها تحمیل شد. ما ایرانیها فرهنگ و باور خودمونو داشتیم؛ زرتشت، با اون سه اصل طلاییاش: گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.
🔸 پسر: جملهای که گفتین از کیه؟
🔹 پدر: از زرتشت، پیامبر ایران باستان.
🔸 پسر: زرتشت کی هست؟
🔹 پدر: پیامبری که ۲۵۰۰ سال پیش در ایران زندگی میکرد و پیامش پر از نور و خرد بود.
🔸 پسر: این که خیلی کهنهتره!
🔹 پدر: آره، ولی فرقش اینه که زرتشت پیامبری خردگرا بود، نه جنگطلب. اومد تا فرهنگ، اخلاق و مهرورزی رو یاد بده، نه برای کشورگشایی.
🔸 پسر: یعنی الان باید زرتشتی باشیم؟
🔹 پدر: اگر قرار به افتخار کردن به هویت و ریشهمونه، آره. چرا دین اجدادیمونو رها کنیم و به دینی که با شمشیر اومد چسبیدیم؟
🔸 پسر: پس چرا وقتی مغول حمله کرد ما بودایی نشدیم یا وقتی اسکندر ایران رو فتح کرد، مسیحی نشدیم؟
🔹 پدر: چون مغولها هدفشون دین تحمیل نبود، فقط چپاول و کشتار بود. ولی اعراب با لشکرکشی و سیاست و دین وارد شدن و به مرور ساختار حکومتی و فرهنگی ایران رو تغییر دادن. از خط و زبان گرفته تا خودباوری مردم.
🔸 پسر: ولی اندونزی که با شمشیر فتح نشد، مسلمون شد!
🔹 پدر: آره، اما اونجا اسلام از مسیر تجارت و نفوذ نرم فرهنگی وارد شد. تازه اونم نسخهای بومیشده از اسلامه، نه لزوماً همون چیزی که در عربستان اجرا میشه. ما داریم از ایران صحبت میکنیم، نه اندونزی.
🔸 پسر: «لا اکراه فیالدین» یعنی اجباری در دین نیست!
🔹 پدر: اگه به این آیه عمل میشد، پس چرا در طول تاریخ، مرتدان کشته شدن؟ چرا اهل کتاب محدود بودن؟ چرا دین رسمی رو تحمیل کردن؟ پس آیه، صرفاً روی کاغذ قشنگه، ولی در عمل چی؟
🔸 پسر: پدر، کوروش واقعاً کبیر بوده؟
🔹 پدر: بله، کسی که منشور حقوق بشر داد، یهودیان اسیر رو آزاد کرد و برای فرهنگ ملل احترام قائل بود. برعکس خیلی از پادشاهان و خلفا که کشتار و اجبار داشتن.
🔸 پسر: چرا فردوسی و حافظ و بقیه ازش چیزی نگفتن؟
🔹 پدر: چون در دوران اونا، حکومت اسلامی اجازه برجستهکردن چهرههای قبل از اسلام رو نمیداد. حافظ و سعدی هم با احتیاط قلم میزدن. خیلی از نسخههای تاریخ، در طول حکومتهای اسلامی یا از بین رفت یا سانسور شد.
🔸 پسر: در منشور کوروش اسمی از بتها هست!
🔹 پدر: بله، اون متن برای مردم بابل نوشته شده بود، بل و نبو خدایان اونا بودن. کوروش با زبان مردم خودشون باهاشون حرف زد، نه اینکه خودش به اون بتها اعتقاد داشته باشه. سیاستمداری بود، نه افراطی.
🔸 پسر: پس چرا غربیها با اینکه دینشون هم عربیه، مسیحیتو پذیرفتن؟
🔹 پدر: چون اونا اومدن مسیحیت رو با فرهنگ خودشون بومیسازی کردن. امروز مسیحیت در غرب، شبیه اسلام در عربستان نیست. کلیسا توی اروپا ابزار حاکمیته، نه صرفاً ایمان. ولی اسلام در ایران، فقط وارد شد، نه بومی شد، نه منطقی بررسی شد.
این منطق که "چون زرتشت قدیمیه، پس بیاعتباره" با واقعیت همخوان نیست. قدیمی بودن یک اندیشه دلیل بر نادرستی اون نیست.
فلسفهی یونان، اصول ریاضی اقلیدس، یا آموزههای بودا هم قدیمیاند، اما هنوز هم محترمند و در سراسر دنیا مطالعه و ستایش میشن.
برخلاف اسلام که در طول تاریخ بارها با زور شمشیر گسترش یافته، آیین زرتشتی بر پایهی سه اصل ساده و انسانی بنا شده: گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.
واقعیت تاریخی اینه که اعراب با حمله نظامی ایران رو فتح کردن و اسلام در ابتدا با زور و مالیات (جزیه) تحمیل شد.
بسیاری از زرتشتیان برای فرار از این فشار، اسلام آوردند یا به هند مهاجرت کردند (پارسیان هند).
و در مورد مغولها و اسکندر:
پاسخ ساده است: با تجارت و تبلیغ، نه شمشیر.
اسلام در اندونزی از طریق بازرگانان مسلمان و صوفیان بهتدریج گسترش یافت. این تفاوت مهمیه: در ایران اسلام با تهاجم نظامی آمد، در اندونزی با تبلیغ مسالمتآمیز.
زیاد سادهانگارانهست که چون نام کوروش در اشعار حافظ یا سعدی نیست، پس مهم نبوده!
کوروش در دوران ساسانیان و بعد از حملهی عربها، عمداً فراموش شد. چون یادآور اقتدار ایران باستان بود و حکومتهای اسلامی تمایلی به بزرگداشتش نداشتند.
در سالهای اخیر و با دسترسی به منشور حقوق بشرش، دنیا کوروش را نماد تسامح، آزادی مذهبی و عدالت شناخته. منشور کوروش به عنوان سند رسمی حقوق بشر در سازمان ملل ثبت شده.
در بخشی از منشور کوروش آمده:
«من فرمان دادم که هیچکس مردم سرزمینها را به سبب دین و آیینشان نیازارد، و هر کس آزاد است که به دین خود بگرود و آیین نیاکان خویش را نگاه دارد.»
این گفته ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نوشته شده؛ یعنی حدود ۱۱۰۰ سال پیش از ظهور اسلام. پس ایدهی «لا اکراه فی الدین» رو ما ایرانیها هزار سال قبلتر تجربه کرده بودیم.
سوال اصلی این نیست که کوروش در قیامت به کمک میرسه یا نه.
بلکه اینه که آیا الگویی مثل او، با منش انسانی، قابل احترام و الگوگیری در زندگی نیست؟
ما باید از شخصیتهایی که آزادی، عدالت، مهربانی و احترام به انسانها را ترویج دادند درس بگیریم؛ نه صرفاً از روی ایمان کورکورانه از کسی پیروی کنیم.
اندکی حقیقت، نابودکنندهی بسیاری از باطلهاست.
✅ پاسخ:
اولاً این جمله صرفنظر از گوینده، جمله خوبیه و قابل قبوله. ولی باید بپرسیم:
این جمله بر ضد خودش هم قابل استفادهست. یعنی ممکنه «اندکی حقیقت از زرتشت» کل بافت دینی تحمیلی اسلام بر ایران رو زیر سؤال ببره.
✅ پاسخ:
این جمله دو بخش داره:
۱. تحقیر کوروش و سرزمین (خاک ایران)
۲. تأکید بر رستگاری فقط از طریق اسلام
اما این استدلال دوتا مشکل اساسی داره:
درحالیکه کوروش و زرتشت میگفتن:
در همین دنیا باید درست زندگی کرد، با راستی، مهربانی و خرد.
نه اینکه فقط منتظر قیامت باشیم تا یک "الله" یا "پیامبر" نجاتمون بده.
همین الآن هم اگه ایران هنوز سرپاست، بهخاطر ریشههای تاریخی و فرهنگیایه که از اسلام نیست، بلکه از کوروش و زرتشت اومده.
✅ پاسخ:
این جمله میخواد بگه: ما خودمون کاری نمیتونیم بکنیم، فقط خدا و پیامبرش ما رو نجات میدن.
ولی از نگاه یک زرتشتی یا ملیگرا:
در دین زرتشت، مسئولیت کارهای هرکس فقط برعهده خودش هست. هیچ واسطهای (نه پیامبر، نه خدا) قرار نیست بیاد نجاتت بده. نجات از طریق رفتار و انتخاب نیکه، نه با دعا و شفاعت.
✅ جمعبندی:
کوروش بزرگ نه پیامبر بود و نه مدعی ارتباط با غیب، اما آنچنان انساندوست و خردمند بود که جهان امروز هم از منش انسانیاش الهام میگیرد.
زرتشت هم آیینی آورد که عقلمحور، اخلاقی و بدون تحمیل بود.
در نهایت، انتخاب دین و جهانبینی یک انسان باید از سر آگاهی، تحقیق و آزادی باشه، نه وراثت، اجبار یا ترس.