ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین
امیرحسینلینک پادکست: https://t.me/KBKPodcast یوتیوب: https://www.youtube.com/@KBKPodcast
امیرحسین
امیرحسین
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

خیّام نامه

این اشعار دلنشین را بخوانید و لذت ببرید.


۱.

چون عمر به سر رسد، چه بغداد و چه بلخ

پیمانه چو پر شد، چه شیرین و چه تلخ

خوش باش که بعدِ من و تو ماه بسی

از سلخ به غرّه آید، از غرّه به سلخ


۲.

مِی خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این رازِ نهفت

هر لاله که پژمرد، نخواهد بِشکفت


۳.

می‌نوش که عمر جاودانی این است

خود حاصلت از عمر جوانی این است

هنگام گل و باده و یاران سر مست

خوش باش دمی که زندگانی این است


۴.

بر لوح نشان بودنی‌ها بوده‌است

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده‌است

در روز ازل هر آنچه بایست، بداد

غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده‌است


۵.

زآن پیش که از زمانه تابی بخوریم

باری به‌هم ای دوست شرابی بخوریم

کین چرخِ فلک، به گاهِ رفتن ما را

چندان ندهد امان که آبی بخوریم


۶.

تُنگی میِ لعل خواهم و دیوانی

سد رمقی باید و نصف نانی

وانگه من و تو نشسته در ویرانی

خوش‌تر بود آن ز مُلکَتِ سلطانی


۷.

هر ذره که در خاک زمینی بود است

پیش از من و تو تاج نگینی بود است

گرد از رخ نازنین به آزرم فشان

کان‌هم رخ خوب نازنینی بوداست


۸.

ای چرخ فلک خرابی از کینه توست

بیدادگری پیشه دیرینه توست

ای خاک اگر سینه تو بشکافد

بس گوهر قیمتی که در سینه توست


۹.

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد


۱۰.

ای صاحب فتوا ز تو پرکار تریم

با این همه مستی ز تو هشیار تریم

تو خون کسان خوری و ما خون رزان

انصاف ده کدام خون‌خوار تریم؟


۱۱.

چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب

آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب

گر بر سر خاک من رسد مَخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب


۱۲.

زان پیش که نام تو ز عالم برود

می‌خور که چو می بدل رسد غم برود

بگشای سر زلف بتی بند ز بند

زان پیش که بند بندت از هم برود


۱۳.

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پردهٔ اسرارِ فنا خواهی رفت

می‌نوش ندانی از کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت


۱۴.

بر مفرش خاک، خفتگان می‌بینم

در زیرِ زمین، نهفتگان می‌بینم

چندان که به صحرای عدم می‌نگرم

ناآمدگان و رفتگان می‌بینم


۱۵.

اجرام که ساکنان این ایوانند

اسباب تردد خردمندانند

هان تا سرِ رشتهٔ خرد گم نکنی

کانان که مدبرند سرگردانند


۱۶.

خاکی به زیر پای هر نادانیست

کفّ صنمیّ و چهرهِ جانانیست

هر خشت که بر کُنگرهٔ ایوانیست

انگشت وزیر یا سر سلطانیست


۱۷.

گویند که گر می‌بخوری عرش بلرزد

عرشی که به یک باده بلرزد به چه ارزد؟

در خانهٔ ما زیرزمینی‌ست که در آن

یک خم بخوری خشتی از آن نیز نلرزد


۱۸.

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

مگذار که جز به شادمانی گذرد

هشدار که سرمایهٔ سودای جهان

عمر است، چنان کش‌گذرانی گذرد


۱۹.

تا زُهْره و مَه در آسمان گشت پدید

بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز می‌فروشان کایشان

به زآنچه فروشند چه خواهند خرید؟


۲۰.

قرآن که مهین کلام خوانند آن را

گه‌گاه نه بر دوام خوانند آن را

بر گِردِ پیاله آیتی هست مقیم

کاندر همه‌جا مدام خوانند آن را


۲۱.

چون بلبل مست راه در بستان یافت

در بزم شراب، چهرهٔ گل‌فام یافت

می‌گفت به شرح حال دلش با رباب

خوش لحظه‌ای که دوست به دستان یافت


۲۲.

عمریست مرا تیره و کاریست نه راست

محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست

ما را ز کس دگر نمی‌باید خواست


۲۳.

ناکرده گنه در جهان کیست بگوی

آن کس که گنه نکرد چون زیست بگوی

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست بگوی


۲۴.

چون نیست ز هرچه هست جز باد بدست

چون هست ز هرچه نیست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست


۲۵.

چون حاصل آدمی در این شورستان

جز خوردن غصه نیست تا کندن جان

خرم دل آن که ز این جهان زود برفت

و آسوده کسی که خود نیامد به جهان


۲۶.

ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند در این بساط بازی کردیم

رفتیم به صندوقِ عدم، یک‌یک باز


۲۷.

دنیا گذرد، محنتِ دنیا گذرد

چون باد صبا بر لبِ دریا گذرد

گفتیم بهار آید و عیشی بکنیم

بسیار بهار آید و بیِ ما گذرد


۲۸.

یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک درآمدیم و بر باد شدیم


۲۹.

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوش‌دلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه


۳۰.

خیام اگر ز بادِ مستی خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش


۳۱.

این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غمِ فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد


۳۲.

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبود هیچ خلل

چون نیست شویم، نیز همان خواهد بود


۳۳.

بر لوح نشان بودنی‌ها بوده‌است

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده‌است

در روز ازل هر آنچه بایست، بداد

غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده‌است


فصل اول پادکست خودم هم جدیدا تموم شده و می‌تونید اینجا بهش گوش بدید.

https://vrgl.ir/YQJIL

خیامخیام نیشابوریشعراشعار
۲
۰
امیرحسین
امیرحسین
لینک پادکست: https://t.me/KBKPodcast یوتیوب: https://www.youtube.com/@KBKPodcast
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید