سلام دوستان، من چند وقتی هست که ننوشتم و کلی اتفاق برام افتاده، تو یکی از بزرگترین شرکتهای ایران کار کردم، فارغالتحصیل شدم، سر سربازی پاره شدم اما آخرش یه روزنهای باز شد و دوسالی هست که مهاجرت کردم. توی همین دو سال هم کلی اتفاق برام افتاده اما خب به هر حال تونستم هَندِلشون کنم. خیلی حرف برای گفتن دارم مخصوصا درمورد آموزش و کلی Draft از سالهای اخیر و تا مدتی فعالتر باید باشم. راستی یه پادکست هم دارم که میتونید اینجا بهش گوش بدید.
تو این مدت خیلی به این فکر کردم که آیا این چیزهایی که دانشگاه بهمون اضافه میکنه به درد ما میخورن و یا صرفاً یه مشت زباله آموزشی هستند که قراره ما همهاش رو دور بریزیم و فراموش بکنیم. من با این سوال خیلی خودخوری و نوشخوار ذهنی کردم و سعی میکنم که افکارم رو به صورت خلاصه و جمع بندی شده با شما درمیون بذارم. اول نظرات خودم رو طبق تجربههام میگم و بعدش توصیه خودم رو به شما در جمع بندی.
بیاید اول محتوای دانشگاه رو به دو دسته تقسیم کنیم:
این دسته مربوط میشه به همون چارت درسی رشته شما، همون سرفصلهایی که براتون وزارت علوم تعیین کرده، همون چیزهایی که استاد میخواد بهتون درس بده و ازتون امتحاناش رو بگیره، خلاصه بگم چیزایی که اجباری هستند و شما به غیر از چند واحد اختیاری (که اونم معمولا همهاش ارائه نمیشه و آنچنان اختیاری در کار نیست) حق انتخاب دیگهای ندارید. خب فکر میکنم بدیهی باشه که تو این دسته میتونه مشکلات زیادی پیش بیاد، از قدیمی بودن سرفصلها و چارت تا انتخاب سرفصلها توسط آدمهایی که رشتهشون یه چیز دیگه بوده، از بیسواد بودن استاد تا بیسواد بودن مترجمها، از روش تدریس خیلی قدیمی تا گرفتن امتحان درسهای عملی مثل برنامه نویسی به صورت کتبی و ... . احتمالا خیلی هاتون از من مثال های بیشتری دارید و میتونید چند صفحه درمورد اینها بنویسید.
خیلی از ماها شنیدیم که استاد وظیفهاش اینه که فقط به ما سرنخ بده و این ماییم که باید بقیه راه رو بریم. منم به شخصه با این حرف موافق هستم اما وقتی که استاد به ما سرنخ اشتباهی میده چی؟ وقتی استاد به ما یه سرنخی میده که ما رو به چیز به دردنخوری میرسونه چی؟ ببینید به نظر من سرنخها باید ما رو به چیزهای بدردبخور برسونه و اگر این سرنخهایی که استاد به ما داده ما رو به بیراهه ببره من به شخصه ترجیح میدم که دنبالش نکنم. به نظر من نباید دانشجو رو فرستاد دنبال نخود سیاه و بعدم به زور بهش گفت که این نخود سیاه خیلی کاربردیه و تو کم کاری کردی که کاربردش رو پیدا نکردی.
بذارید درمورد این نخود سیاه براتون بیشتر توضیح بدم. بعضی موقعها وقتی از یه استادی که درساش خیلی غیرکاربردی بود سوال میکردم که این درس به چه دردی میخوره، میگفت: این درس به شما یاد میده چطور درس پاس کنید، این درس به شما فکر کردن یاد میده، این درس به شما صبور بودن رو یاد میده، این درس باعث میشه که شما بیاید دانشگاه و دانشگاه رفتن باعث میشه که شما یه مسیری رو پیاده برید و برای سلامتتون خوبه، این درس به شما درس خوندن رو یاد میده، خلاصه که شروع میکردن به چرت و پرت گفتن و به هر دری میزدند تا اون درسی که دارن تدریس میکنند رو کاربردی جلوه بدن. البته یه سریها از استادها هم به خودشون زحمت بحث رو نمیدادن و میگفتن که این درس رو باید بخونید چون اجباره وزارت علومه و هرکی ناراحته از فردا نیاد، من خودم همیشه دلم میخواست همون لحظه از کلاس برم و دیگه پام رو تو دانشگاه نذارم اما خب قانون سربازی اجباری همیشه مانع من میشد و یادم میافتاد که استاد هم با آگاهی از این موضوع که دستمون به هیچ جایی بند نیست داره همچین حرفی میزنه. میتونید این پست زورگیری دانشگاه با قانون سربازی اجباری رو که قبلاً نوشتم رو بخونید.
نظر من طبق تجربهی کاری که تا الان داشتم اینه: «اکثر این چیزهایی که سر کلاس یادگرفتم زباله آموزشی بودند». توی هنرستان خیلی بیشتر از دانشکده فنی و حرفهای یادگرفتم البته خب نظر من خیلی به طور خاص درمورد رشته کامپیوتره.
خب شاید داخل خود دانشگاه و یا اطرافش جاهایی مثل کافه، بوفه، پارک، پاساژ، سینما، مرکز تفریحی و ... وجود داشته باشند. شما با دوستهای دانشگاهیتون میرید به این مکانها و یه سری چیزها تو زمینه آداب معاشرت یاد میگیرید مثل مهارت حرف زدن با جنس مخالف، بحث جمعی جدی کردن سر یه موضوعی، مذاکره کردن، مناظره کردن و حتی مغالطه کردن.
یه سری اطلاعات هم از بقیه دانشجوها میگیرید مثلاً وقتی یه نفری که جدیدا یه کتابی خونده باشه بیاد تو جمع درموردش صحبت کنه ممکنه یه نفر دیگهای هم تو اون جمع وجود داشته باشه که اصلا تاحالا کتاب نخونده و مشتاق بشه تا کتاب خوندن رو شروع کنه یا یه آدم کتاب خون تو جمع باشه و شروع کنه با اون شخص بحث کردن و ممکنه شما هم این وسط یه سری چیزها یاد بگیرید یا مثلاً یه دوستی که کارمند هم هست میاد و درمورد محیط کارش و همکارهاش صحبت میکنه، یه نفری که موسیقی فلان گوش میده میاد درمورد فلان آهنگ جدید صحبت میکنه، یه نفر پادکست گوش میده و به شما هم معرفی و توصیه میکنه که گوش کنید، یه نفری از فیلمها و سریالهایی که قبلاً دیده و یا داره میبینه صحبت میکنه و بقیه چیزهایی که تو جمعهای دوستانه اتفاق میافتند.
مسئله اصلی اینه که دنیای شما بزرگتر میشه یعنی با آدمهای جدیدی مواجه میشید که طرز فکرهایی متفاوت با فکرهای شما دارند، زاویه دیدشون به مسائل با زاویه دید شما متفاوته که در کل میشه گفت دنیاهاشون با دنیای شما متفاوته. این میتونه هم خوب باشه و هم ممکنه که بد باشه. شاید یه نفر یه نظر مسخرهای بده و شما خوشتون نیاد و یا یکی به شما تیکه بندازه، شاید هم یکی از شما تعریف کنه به نظر من کار دست اینه که سعی کنید تو این جمعها هم نظرات آدمهای موافق و هم مخالف خودتون رو خوب گوش بدید و به اون ها خوب فکر کنید.
همیشه گوشه ذهنتون داشته باشید که فهمیدن اون نظری که باهاش مخالف هستید خیلی اهمیتاش از فهم نظری که باهاش موافقید بیشتره.
اگر قانع شدید که فلان نظرتون، فکرتون و یا فلان عقیده شما اشتباهه به نظر من بهتره اون رو تغییر بدید و از تعصب دست بردارید. خلاصه بگم اول فکر کنید و بعد چیز درست رو بپذیرید و چیز نادرست رو هم به خاطر بسپارید تا درستتر قدم بردارید. بعضی موقعها هم تو این دورهمیها شروع میکنید به چرت و پرت گفتن که بعضی موقع ها لازمه اما خب سعی کنید تا جای ممکن کوتاهش کنید. بخش دیگهاش هم تفریحاته که شاید از دانشگاه دورتر بشید و برید مثلاً توچال، جشن تولد، دوچرخه سواری، استخر، رستوران و چیزهای دیگه.
خلاصه خوبه که چند وقت یکبار برید یه جایی برای صرفا تفریح که البته برای خودم متاسفانه هیچوقت موقعیتش پیش نیومد که یه تفریح درست و حسابی با رفقای دانشگاهیم بکنم اما توصیه میکنم که حتما انجام بدید و مطمئن باشید که بهتون خیلی خوش میگذره و موقعیتهای لذت بردن و خاطره ساختن همیشه خیلی نایاب هستند پس تا میتونید از هر فرصتی که پیش میاد استفاده کنید و اگه پیش نیومد خودتون یه فرصتاش رو ایجاد کنید.
توصیه میکنم تو دوران دانشجویی به همراه دوستانتون برید سفر البته من خودم نرفتم اما اگه برگردم عقب قطعا میرم.
خب حالا که به اینجا رسیدیم، احتمال میدم که خیلیهاتون دسته دوم رو از دسته اول بیشتر دوست دارید و شاید بشه گفت «همه چیز دانشگاه خوبه به غیر از کلاس رفتنش» اما خب متاسفانه باید بهتون بگم که دانشگاه مکانی برای درس خوندنه و دسته دوم حاشیه حساب میشه، شما باید بری سر کلاس حالا شاید بتونی چند جلسه رو هم بپیچونی اما اگه به مدت طولانی نرید سر کلاس استاد حذفتون میکنه. در بهترین حالت نسبت دسته اول به دسته دوم 80 به 20 درصده البته ممکنه تو دانشگاههای مختلف با هم متفاوت باشه اما چیزی که بطوری قطعی میشه گفت اینه که «دسته اول سهم بسیار بیشتری رو تصاحب کرده».
من وقتی با یه دوستی به اسم خشایار آشنا شدم، با جادی، محیط و موقعیتهای شغلی صنعت آی تی، پادکست، کامینیوتی اوپن سورس و کلی چیز دیگه آشنا شدم. دوستهای دیگهای هم پیدا کردم که بهم چیزهای دیگهای رو یاد دادند و بنظرم پیدا کردن صمیمیت مهمترین چیزی هست که باید در دوران دانشجویی دنبالاش باشید.
حواستون هم باشه که این خیلی شانسی هم هست و من بنظرم نسلهای جدید توی پیدا کردن دوست خیلی دارن بهتر از ما عمل میکنند. من خودم دنبال ساختن کامینیوتی هم هستم تا بتونم بهتون کمک کنم، فعلا توی این کانال تلگرام من جوین بشید تا بعداً یه سری جلسه آنلاین بذاریم و یه صحبت و همفکری بکنیم باهم دیگه.
البته اگه دانشگاه هم نری صرفاً با سرچ کردن تو گوگل میتونی همه این چیزها رو پیدا کنی اما خب خوبی یادگرفتن اینا از یه دوست اینه که شما میتونی اول نتیجه یادگیری رو به صورت زنده از نزدیک ببینی و بعدش تصمیم بگیری. پس اصل قضیه از صحبت کردن حضوری میاد و اگه شما صرفاً کلاسهای آنلاین شرکت کنی، از این مزیت برخوردار نمیشی.
به کل این چیزا هم در یه خلاصه میگن سافت اسکیل(مهارت نرم) و البته مهمترین چیز پیدا کردن چندتا دوسته و از اون مهمتر خودشناسی خودتون و شما باید حتما یادبگیرید که چه کسی هستید، احساساتتون چیاست؟ نقاط ضعف و قوتتون چیاست؟ و کلا باید خیلی درمورد خودتون و زندگیتون تفکر کنید.
خیلی سادهست بنظرم، هر محتوای آموزشی موقعی کاربرد داره که همراه با مثالهای کاربردی یادگرفته بشه. اگه چیزی بدون کاربردش تدریس بشه در بهترین حالت کنجکاوی برای ما ایجاد میکنه و در بدترین حالت به عنوان یه زباله آموزشی صرفا وقت ما رو تلف میکنه.
مهمترین چیز برای ما اینه که کشف کنیم به چی علاقه داریم و میخوایم وقتمون رو صرف چی کنیم. تکلیفمون رو با درسها مشخص کنیم و از همون اولاش بریم ببینیم رابطه این درس قراره با ما چی باشه و مثالهای کاربردیش رو قبل از یادگرفتناش پیدا و بررسی کنیم و ببینیم از کدوم قسمت اون درس بیشتر خوشمون میاد و بعدش روی همون پیش بریم و پروژه و تکالیف اون قسمت رو با علاقه و تمرکز بیشتری انجام بدیم.
خب البته برای من همیشه توی همون مرحله اول خیلی از درسها غیرکاربردی بودن و کنسل میشدن و من صرفا در جهت گرفتن یه نمره در حد قبولی باهاشون رفتار میکردم. مثلاً تمام درسهای عمومی برام به غیر از زبان انگلیسی اینجوری بودن. یا مثلاً من خودم همیشه دوست داشتم توی صنعت نرم افزار کار بکنم و درسهای سخت افزار برام صرفا در حد همون آشنایی و کنجکاوی بودن.
البته من اگه برگردم عقب اصلا سمت رشته کامپیوتر نمیرم چون بیشتر اعصابم خورد میشد که مباحث بسیار خوبِ کارگاهی رو روی کاغذ و تخته تدریس میکردند. اگه برگردم عقب دوست دارم یا برم اصلا از اول علمی و کاربردی و یا اصلا میرفتم سمت رشتههایی که کلا تئوری هستند، مثل تاریخ، فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، زبان انگلیسی یا فرانسه، ریاضی یا اصلا فیزیک محض و اخترشناسی و نجوم و کلا همچین رشتههایی که قراره اول و آخر روی کاغذ و تخته باشن و قرار نیست مباحث پیچیدهای که به راحتی میشه با یه کارگاه راحت تو چند ساعت یاد گرفت رو توی یک ترم روی تخته ببینم و عذاب بکشم.
خب پس اصل توصیهام اینها هستند:
توی انتخاب دانشگاه به حرف هیچ کس گوش ندید و حتما در طول سال تحصیلی چند روز مدرسه رو بپیچونید و حضوری برید از همه دانشگاههایی که احتمال داره جزو انتخابهاتون باشند دیدن کنید. با دانشجوهای فعلی هر دانشگاه هم در همون محیط صحبت کنید و هر سوالی که دارید رو از همونها بپرسید. فارغالتحصیلهای چند سال پیشِ اون دانشگاه نمیتونن بهتون اطلاعات مربوط به شرایط فعلی رو بدن اما درمورد بازار کار و کلیات اون رشته میتونید روی نظرشون حساب کنید.
قراره حداقل چهار سال از زندگیتون اونجا باشه پس حداقل یه چهار روز سر تصمیم وقت بذارید و مثل من به صورت احمقانه اولین باری که میرید اون دانشگاه موقع ثبتنامتون نباشه.
دوستان شما همیشه یک وظیفه اصلی دارید و اونم محافظت از خودتونه، از نظر فیزیکی آب و غذای خوب و ورزش و از نظر روانی هم تا جایی که شده باید مراقب خودتون باشید، پس حتما حتما هیچوقت سلامتی خودتون رو خرج دانشگاه و یا هر چیز دیگهای نکنید و همیشه سعی کنید از هر کسی که شد کمک بگیرید و فکر نکنید کمک گرفتن نشونه ضعفه. اینا اشتباهاتی بود که من کردم و تاواناش رو هم دادم و دارم میدم و خواهم داد اما اصلا دوست ندارم شما هم مثل من زندگی رو برای خودتون الکی سخت و زهر مار کنید.
همیشه با آغوش باز پذیرای همه کامنتهای شما هستم. بنظرم همیشه به اشتراک گذاشتن افکارمون مفیده و جای این تبادل نظرات توی جامعه ما خیلی خیلی خالیه.