یکسال گذشته که تمام وقتم را صرف راهاندازی استارتآپ میبریم کردم بسیار به این فکر کردم که چه چیزهایی به دست آوردم و چه چیزهایی را از دست دادم. همین فکر را در این نوشته تعمیم دادم به اینکه اصولا چرا یک کارآفرین دست از کارهای روتین میکشد و به فعالیت دشوار کارآفرینی رو میآورند. درباره این موضوع بسیار فکر کردم و نوشته پیش رو حاصل این تفکرات، دیدن و شنیدنهای بیش از سه سال است.
یکی از اولین دلایلی که باعث میشود افراد از کار مطمئن کارمندی دست بردارند و خودشان کاری را خلق کنند این است که میل شدیدشان به آفرینش بر همه چیز پیشی میگیرد. آنها از اینکه رویاهای دیگران را تحقق ببخشند خسته شدهاند. برای همین حاضر هستند خیلی چیزها را از دست بدهند تا طعم جذاب آفرینش را بچشند. در این ماجراجویی شما شاید مجبور شوید کارهای پیش پا افتادهای را انجام دهید که هیچ ربطی به تخصص و پیشینهتان ندارند. طراحی لوگو، پیدا کردن اسم، امور اداری، چینش ساختار سازمانی، چینش دفتر، تمیز کردن محل کار همه چیزهایی است که یک کارآفرین از انجام آن لذت میبرند چون در نهایت حتی جابجا کردن یک لیوان هم تاثیر مستقیمی در چینش دنیایی دارد که در رویایش است.
بخوانید: ۵ جفای ما ایرانیها به مفهوم استارتآپ
بسیاری از افراد رهبری تیم و تیم سازی را دوست دارند. البته این بدین معنی نیست که ذاتا دوست دارند دستور دهند چون صرف مدیریت و فرمان دادن خیلی زود یک کارآفرین تازه کار را کله پا میکند. در حقیقت این افراد شخصیتشان بیشتر هدایت کننده است تا هدایت پذیر. آنها دوست ندارند رئیس داشته باشند بلکه دوست دارند آزادانه تصمیماتشان را بگیرند و خلاقیتشان را بروز کنند. (هرچند در نهایت بهترین کارآفرینها هم باید در برابر تصمیماتشان به دیگران پاسخگو باشند.)
کارآفرینی یکی از دشوارترین و پر ریسکترین مسیرهای پولدار شدن است اما خب اگر همه چیز خوب پیش برود سرمایه بزرگی در انتظار کارآفرین است. آدمها اصولا دو دسته هستند کسانی که ریسک کردن برای رسیدن به یک سرمایه بزرگ را درک میکنند و کسانی که ترجیح میدهند با جمع کردن پولهای خرد پس از سالها پولدار شوند. مشخص است که روش دوم زندگی روتین و مشخص کارمندی است و از آن سو فقط عدهای از آدمها موفق میشوند با کارآفرینی به پول و سرمایه بزرگی برسند. بعضیها در این مسیر بارها شکست میخورند اما آنچه مشخص است این است که آخر این راه در نهایت پر پول است!
فلسفه وجودی استارتآپهای موفق حل یک مشکل بزرگ است. اگر کارآفرین خود یکی از رنج کشیدههای آن مشکل باشد و راهحلش را حلال مشکل دیرینهاش بداند احتمال موفقیتاش بسیار بیشتر است چون خودش به صورت بالفعل یکی از مشتریان راه حلش است و درک واقعی و درستی از کل کسب و کارش دارد. یکی از دلایلی که باعث میشود کسی خودش کاری را شروع کند و برای حل مشکلی آستین بالا بزند این است که از راهحلهای موجود نا امید شده است. ترافیک و آلودگی هوای تهران یک چالش و دردسر بزرگ برای من بود حل این چالش آن قدر برایم مهم بود که بخشی از فعالیت حرفهایم را به آن اختصاص دهم.
کارآفرینها عاشق ریسک کردن هستند. این کار به شدت آدرنالین آنها را بالا میبرد، حتی اگر به قیمت از دست دادن تمام داراییهایشان باشد. هدف زندگی چه چیزی فراتر از هیجان و لذت است؟ کارآفرینها به صورت عجیبی دوست دارند سرمایه شان یا ناگهان چند برابر شود یا نابود شود. از قمار کردن واهمهای ندارند. دوست دارند وارد بازاری شوند که هیچ اطلاعاتی از آن ندارند و با مشتریهایی سر و کله بزنند که اصلا نمیشناسندشان.
خیلی از رئیسها جلوی خلاقیت شما را میگیرند. به همین خاطر آدمهایی که ترجیح میدهند خلاقیتشان هیچ حد و مرزی نداشته باشد یا باید یک رئیس خوب پیدا کنند که آزادشان بگذارد (که تقریبا غیرممکن است چون هر رئیسی پاسخگوی سیستمی است که در آن فعالیت میکند) یا به دنبال ساختن کار خودشان بروند. کارآفرینی خلاقیت بسیار بالایی نیاز دارد. باید در زمینه مارکتینگ، تولید محصول، فروش، پشتیبانی، نیروی انسانی و جذب سرمایه علاوه بر دانش خلاقیت هم داشته باشند. من در محل کار قبلیام خیلی سخت میتوانستم ایدههای جدیدم را پیاده کنم معمولا مورد توجه قرار نمیگرفت یا حمایت نمیشد اما حالا به راحتی میتوانم اشتباه کنم و آن درس بگیرم.
بخوانید: نافرمانی مدنی الکترونیکی، هنر اعتراض مدرن
بسیاری از افراد کارآفرینان را ستایش میکنند. سختی و رنجی که کارآفرین در زندگیاش کشیده قابل احترام و ارزشمند است و همین دلیل باعث میشود آنها هم به کارآفرینی رو بیاورند. هم صحبتی با کارآفرینان با تجربه آنها را به وجد میآورد و این افراد موفق و رنج کشیده الگوی اول زندگیشان هستند. برای شخص من کسانی که به صورت بوتسترپ استارتآپ خود را شروع کردهاند و در حقیقت بدون اندکی سرمایه کار خود را گسترش دادهاند به شدت قابل احترام هستند و سعی میکنم ازشان بیاموزم.
خیلی از افراد به کار روزمره عادت دارند. هر روز صبح به اداره میروند و همان کارهای دیروز را در همان چارچوب انجام میدهند اما برای بسیاری چنین وضعی یک شکنجه بزرگ است. من به شخصه ترجیح میدهم وقتی به دفتر میرسم هیچ تصوری درباره اینکه امروز قرار است چطور سپری شود نداشته باشم. چه کسانی را قرار است ببینم؟ آیا تمام برنامههای یکسال گذشته امروز تغییر میکند؟ دست و پنچه نرم کردن با تمام این شرایط عدم قطعیت لذت بخش [و البته گاهی هم ترسناک و آزاردهنده] است. کارآفرینها خیلی سریع از شرایط یکسان و روزمرگی خسته میشوند. همین باعث میشود بسیاری از آنها حتی شرکت خودشان را بعد از اینکه به روزمرگی و بلوغ رسید ترک کنند و برای آفرینش بعدی آماده شوند.
کارآفرینی این فرصت را میدهد تا در عمل بسیاری از مسائل تئوریک را یاد بگیرید. خیلی از آموختههای آکادمیک و بسیاری از مسائلی که در شرکتهای بزرگ یاد گرفتهاید در محیط واقعی و کاری که سرشار از نوآوری است تغییر میکند. من در یک سال گذشتهای که در روی میبریم کار کردم با مفاهیمی آشنا شدم که شنیدهها و خواندههایم فاصله داشت و بسیاری از آموختههایم را در محیط واقعی ایران امتحان کردم و متوجه تفاوت بسیار زیاد آن با اطلاعات روی کاغذ و توصیههای بی عمل [حتی افراد به ظاهر آگاه] شدم.
وقتی کاری کاملا متعلق به خودتان باشد تمام قدمهای پیشرفت و حصول نتیجه را میبینید. هر اشتباهی شما را از مسیر دور میکند و هر تصمیم درست شما را یک قدم به مقصد نزدیک میکند. چنین شرایطی که شما دقیقا سود و زیان کارتان را به چشم میبینید هرگز در شرکتهای بزرگ و هنگامی که فشار اصلی توسط مدیران مجموعه دفع شده حس نمیشود. من در میبریم نتیجه تمام تصمیماتم را مستقیما میبینم. هر اشتباهی ما را یک قدم بزرگ به شکست نزدیک میکند و هر تصمیم درستی یک قدم ملموس به سمت موفقیت است.