اگر خانه ها زبان داشتند ، برای ما حقایقی را می گفتند که عجیب ترین خاطرات جهان می شد ؛ توی این خانه ها عشق ها اتفاق افتاده ، اشک ها و لبخندها برای هم دیگر و دادها وفریادها برای رسیدن به هم دیگر.
توی خانه ها مرگ ها اتفاق افتاده ،چه آدم های که از کنار هم جدا نشده اند.
حیف چه بچه هایی که تنها بزرگ شده اند (این بچه ها مهر پدر ندیدند )و تنهای بار مسئولیت زندگی خود را در خانه دیگر به دوش کشیده اند.
خانه های که پدر بزرگ و مادربزرگ های زیر دست فرزندان زجر کشیدند تا مردند این خانه ها تک تک آجرهایشان ثبت کردند این خاطرات هولناک را برای نسل های بعدی که در این خانه ساکن می شوند.
خانه هایی که بچه های معلول داشتند و از آمدن افراد دیگه به خونه واهمه داشتند.
خانه بزرگانی در دین که همیشه شاهد عبادت و گریه و زاری صاحب خانه با خدای متعال بودند ،آجرهای این خانه همیشه گریان هستند برای صاحب این خانه ، حیف که این خانه ها خالی شدند.
خانه های قدیمی و بزرگ که الان مردم برای بازدید می روند ؛ یک نکته مهم هست این که الان مردم به این خانه ها می روند و بازدید می کنند و کلی فکر می کنند چرا و به چه علت وارثین دیگر در این خانه ها زندگی نکردند.
و خانه های الان که شیک تر ، زیباتر ، به روزتر هستند ، ولی توی آنها آرامش نیست ؛ عشق ها مثل قبل نیست ، زنها زیباتر هستند ولی مردان درون گوشی ها غرق هستند.
چطور می شود خانه ها را گرم کرد ، شومینه ها ، شوفاژها ، بخاری ها کار می کنند ولی خانه ها سرد هست.
اگر ماهواره فیلم رمانتیکی نشان بدهد ، گرمای بوجود می اید که زودگذر هست
بعد سکوت .... سکوت در فضای خانه هست ؛ یک خنده ای بلند می شود که از گفتگوی دونفره نیست بلکه از شوخی های اینستاگرام است ؛ درخانه ها دیگر با دنیای تکنولوژی امروز مادربزرگ ها نیستند و اگر هم باشند بچه ها با قصه های اپلکیشن های موبایل و اینترنت به خواب می روند.
ما با خانه هایمان چه کردیم؟ چه خواهیم کرد؟
از خانه ها جیغ بچه ها نمی آید همه سر در گوشی ها هستند ، درسته قدیم خانه ها کاهگل و چوبی ولی خاطرات بچگی ها زیبا بود ؛ همه خاطرات بد نبود
دنیای زیبایی من بمان ... نرو .... بگذاریم نوه هایمان ما را حس کنند با خانه هایمان.