کیا بهرامی
کیا بهرامی
خواندن ۳ دقیقه·۷ روز پیش

بیا معما بگیم...

(صاد روی تخت زیر سرم محتوی داروها دراز کشیده، شین هم روی صندلی کنار تخت نشسته و دستش را نوازش می کند)
شین: بیا معما بگیم... اول تو بگو
صاد: نمی خوام، قبول نیست، تو همش جر میزنی
شین: وا... من کی جر زدم!؟ هرکی ندونه تو یکی خوب می دونی من اهل جر زنی نیستم
صاد: برو خودتو سیاه کن، با اون چشمات.... هیچ جوره جلوشون طاقت نمیارم، هنوزم که هنوزه درگیر چشماتم. حتی اگه بتونم هم، نمی تونم تو رو ببرم خودتم خوب میدونی...
شین: خب نگات نمی کنم، رومو اون ور می کنم خوبه؟
صاد: نگام نکنی که فوت می کنم
شین: دیوونه.... خدا نکنه.... بیا (عینک آفتابیش را از کیفش در می‌آورد و به چشم میزند) خوبه؟ دیگه نمی تونم با چشمام جر بزنم، بگو معماتو. هر کی ببازه باید.... باید.....
صاد: هر کی باخت.... نمی دونم، باید به انتخاب برنده یه کاری بکنه، بی چون و چرا، قبوله؟
شین: آره قبوله، خب بگو
صاد: اون چیه که خودش تلخه ولی همه چیز رو شیرین میکنه؟!
شین: خودش تلخه.... همه چیو شیرین میکنه.... همه چیو؟! یا بعضی چیزارو!؟
صاد: همه چییو.... جایزه م هم اینه که دیگه هیچ چیزی رو ازم قایم نکنی، مطلقا هیچی....
شین: منظورت چیه؟!
صاد: حالا میگم بهت، فعلا بپا نبازی...
شین: منکه نمی بازم.... صبر کن الان میگم...
صاد: صبر میکنم.... تا هر وقت بخوای
شین: خودش تلخه.... قهوه نیست!؟ قهوه لحظه های شیرینی می سازه
صاد: خیر قهوه نیست! چای هم نیست. اینا بستگی به آدم ها و شرایط دارن، ولی پاسخ معمای عزیز من مطلقه :) داری می بازی...
شین: یه راهنمایی می کنی!؟
صاد: راهنمایی.... دور نیستی از جواب، همین اخیرا صحبتش شد
شین: امممممم...... یذره بیشتر راهنماییم کن
صاد: داری جر زدنو شروع می کنی
شین: عینکمو برمیدارما :)
صاد: بگم جوابو!؟
شین: نه نگووو.... یه دقه صبر کن الان میگم
صاد: آفرین درست گفتی، تو بردی
شین: خودتو مسخره کن.... الان میگم یه دقه وایسا
صاد: گفتی دیگه.... صبر بود جواب
شین: صبر؟!! من کی گفتم؟!... آهان گفتم یه دقه صبر کن.... هورااااا ،دیدی باختی؟ هورااااا، زود باش جایزه مو بده، بدووووو
صاد: چیه جایزه ت؟!
شین: من چیو از تو پنهون کردم!؟
صاد: گریه هاتو، درد دلاتو، نگرانیاتو..... مگه قرار نبود با هم صاف باشیم؟ زلال باشیم مثل اشک؟
شین: (بغض کرده و به دست هایشان خیره شده)
صاد: عزیزم.... عمر دست خداست، ایمان داشته باش، قوی باش، من خوب میشم... قرار نیست تنهات بذارم.
شین: صبر... (اشکهایش جاری می‌شود) این اوضاع ناجور مریضی تو رو هم شیرین میکنه!؟ من دارم می میرم از ترس....
صاد: می بینی چقدر تلخه!؟... آره عزیزم باور کن. درست همونطوری که... یادته برای اینکه مقدمات ازدواجمونو جور کنیم چقدر سخت بود، چقدر طول کشید!؟ تو شیش سال به خاطر من صبر کردی... یادته همینطوری گریه می کردی که پس کی میریم سر خونه زندگیمون!! ؟ تلخ بود دیگه..... یادته وقتی عاقد داشت خطبه رو میخوند چقددرررر شیرین بود!؟ چقدررر چسسبید! ؟ تو که صبوری رو بلدی. اگه همه ی خواسته هامون فرتی برامون فراهم میشد، شاید زندگی اون طعم اصیلشو از دست میداد نه!؟ جواب من و تو صبره عزیزم....
شین: اگه خوب نشدی چی!؟ بازم صبر جوابه! ؟
صاد: این اگه، ازون اگه های سمّیه... سمِّ خالصه، ولش کن، سمتش نرو! ولی آره صبر همیشه جوابه...
شین: درست عین اون شربتای زهر ماری که وقتی بچه بودیم و سرما می‌خوردیم، مامان به زور به خوردمون میداد...
صاد: آفرین.... صبر داروه، مرهمه، جوابه..... خب حالا جایزه ت چی باشه!؟
شین: همون صبر..... با یه پیتزای رست بیف دو نفره و نوشابه و یخ.... و سس فراوون، همشم مال خودمه اگه می خوای واسه خودتم بگیر.... بعدشم بریم قدم بزنیم که من چاق نشم.
صاد: چشم، من این بنزینمو بزنم باکم پر شه اطاعت امر می کنم :) حالا دیگه عینکتو بردار، می خوام اشکاتو خودم پاک کنم...




https://vrgl.ir/SW1i7

صبرزندگیمریضیدیالوگ
جاش خیلی خالیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید