
به نظرت ناراحت کردن آدما کار سخت تریه یا آدم کردن ناراحتا؟!! .... نه ... ببخشید ... ناراحت کردن آدما کار سخت تریه یا خوشحال کردنشون؟! خراب کردن سخت تره یا ساختن؟ دروغ گفتن سخت تره یا راستگویی؟ دعوا راه انداختن سخت تره یا صلح و صفا؟ دهن لقی سخت تره یا رازداری؟ ولنگاری و بی مبالاتی سخت تره یا مبادی آداب بودن؟ بی حجابی سخت تره یا رعایت حدود حجاب؟ مریض شدن سخت تره یا مراقبت از سلامتی؟ نون حروم درآوردن یا نون حلال؟ پرخوری سخته یا روزه داری؟ فحاشی و بد دهنی یا مودب بودن؟ خیانت سخته یا وفاداری؟ فرافکنی و توجیه سخته یا پذیرفتن مسؤلیت اشتباهمون؟ فرار کردن سخت تره یا ایستادن و جنگیدن؟ ترس یا شجاعت؟ عصبانیت یا حفظ آرامش؟ شلختگی یا نظم؟ غیبت کردن سخت تره یا کنترل زبان؟ بازم بگم؟!!
می تونم تا خود صبح همچین دوگانه هایی واست ردیف کنم ... دوگانه هایی که ما انسانها رو در معرض یک انتخاب فوق العاده مهم و سرنوشت ساز قرار میدن، انتخاب بین کار آسونتر و کار درست تر؟!! انتخاب بین "شر و خیر! "
یاد دیالوگ ال پاچینو در فیلم "رایحه ی خوش زن" افتادم که می گه: " هر وقت تو زندگی به یه دوراهی می رسیدم، می دونستم راه درست کدومه، ولی همیشه راه اشتباه رو انتخاب می کردم، چون این راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود..."
آیا ما انسانها باید دنبال راحتی باشیم یا درستی؟ ممکنه برخی از دوستان بگن اساسا همچین دوگانه ای وجود نداره و نگارنده سعی داره نظر خودش رو با پیچ گوشتی در گوش و هوش مخاطب فرو کنه، ممکنه بگن هر راحتی که بد یا نادرست نیست و مثال هم بیارن که بله ... پیاده رفتن از تهران به بندرعباس سخت تره یا با هواپیما؟!! چون پیاده رفتن سخت تره پس درست تره؟ ممکنه بگن من و امثال من مغزهای خشکی داریم و خیال می کنیم آدم باید از همه ی خوشیها فاصله بگیره و در سختی و بدبختی دست و پا بزنه و این خیلی هم خوب و درسته!! باید خدمت اون برخی از دوستان عرض کنم که عزیزم ازین بازی ها با ما نکن!! در مثال های مثلا نقض شما، مساله روشنه، "رفتن از نقطه ی الف به نقطه ی ب" و برای این مسئله راه حلهای مختلفی وجود داره مثل پیاده رفتن یا الاغ سواری یا استفاده از انواع وسایل نقلیه زمینی و هوایی و خب عقل سلیم میگه کدوم سریعتر، راحت تر و امن تره؟! جواب هم مشخصه. اما در خصوص دوگانه های بین "خیر و شر" اساسا مقصد ها متفاوت هستن و طبیعتا راه ها و مسیر ها هم همینطور!
در یک نگاه، هدف و اولویتِ زندگی، رسیدن به آسایش و راحتیه و در نگاه مقابل، راحتی و آسایش به هیچ وجه در اولویت نیست و اصول و ارزش هایی وجود داره که اونها مشخص میکنن چی درسته چی غلط!!
در یک جهان بینی، راحتی و کسب لذت یک اصله و در جهانبینی مقابل، اخلاق و اصول و ارزش ها در اولویت هستن! و هرجا این اصول در مقابل راحتی و رفاه قرار بگیرن، قطعا تضاد و تقابل به وجود میاد ... و حالا من باید بین "کسب لذت و راحتی" و "اصول و ارزشهام" یکی رو انتخاب کنم. حالا دیگه من آدمی هستم که حتی پس از انتخاب هدف درست، به هیچ وجه استفاده از هر وسیله ای رو تایید نمی کنم و مجاز نمی دونم!! مثلا برای ترویج حجاب، زور جواب نمیده بزرگوار، کلا داری اشتباه میزنی ...
بله ممکنه مهمونی و مشروب خوردن و بِت و عشق و حال و فلان و بهمان به نظر جذاب و حتی مفید بیاد ولی طبق مرام و مَنشی که من برای زندگیم انتخاب کرده م، این کارا اشتباهه و چند ساعت خوش گذروندن به هیچ وجه ارزش آسیب هایی که به من میزنه رو نداره ...
زندگی با هدف لذت بردن تا حد امکان سخت تره یا زندگی در چارچوب اصول و ارزش ها؟!
بله عزیزم همه ی ما هزاران بار در معرض چنین انتخاب هایی قرار می گیریم و من گمون می کنم بهتره که موقع انتخاب، دقت بیشتری به خرج بدیم و به این فکر کنیم که من با انتخاب راه راحت تر، چی به دست میارم و چیا رو از دست میدم و آیا این ارزششو داره؟! تهش چی برام می مونه؟!
و درست همینجاست که تعریف ما از انسان و زندگی و اعتقاداتمون بشدت مهم میشه .... من واقعا نمی دونم چی شده که عده ای خیال میکنن بی اعتقادی و در قید و بند ارزشها نبودن اتفاقا خیلی هم باکلاسه و نشونه ی روشنفکری و رشد عقلانیه!!!! نه عزیزم ... بی اعتقادی فقط راحت تره، همین و بس!!