میگن کلاغه اومد راه رفتن کبکه رو یاد بگیره، راه رفتن خودشم یادش رفت....
اگه به راه رفتن کلاغا دقت کرده باشی متوجه میشی چرا این ضرب المثل رو ساختن :).
من مستند حیوانات زیاد می بینم، کلا زیاد حواسم به حیواناته. تا حالا تو هیچ مستندی ندیدم که یه شیر مثل گرگها زندگی کنه یا نشده که عقابها از گرسنگی برن گیاهخوار بشن یا کسی ندیده که بزهای کوهی برن خرگوش شکار کنن!! توی طبیعت همه خودشونن، چه کسی نگاهشون کنه، چه کسی نگاهشون نکنه.
حالا آدمیزاد رو ببین.... به هر شکلی درمیاد الا اون شکلی که واقعا هست و انقدرم اصرار داره رو کاراش، که اگرم کسی بهش بگه چکار داری می کنی با خودت!؟ ، در جواب بهت میگه این چیزیه که دلم می خواد و من همینم و به کسی هم ربطی نداره و فقط خدا می تونه منو قضاوت کنه و اینا..... ایشالا که موفق باشین!! حالا ازون طرف ماجرا.... من فکر می کنم زندگی ما هیچ جور خاصی قرار نیست باشه. منظورم اینه که مثلا قرار نیست همه ی ما حتما تحصیلکرده باشیم یا حتما نباید فلان شغل یا فلان قیافه یا فلان موقعیت اجتماعی یا فلان تفریحات رو داشته باشیم. این چیزایی که درباره ی موفقیت و زندگی سعادتمندانه تو مخ ماها فرو کردن همش چرت و پرت محضه!! اصلا همیناست که باعث رنج ما شده و همین جوریه که ما مدام زندگی خودمونو با فلان زندگی ها مقایسه می کنیم و می بینیم که چقدر ما کج و کوله ایم و ای بابا ما کلی کم و کسری داریم و حالمون بد میشه!
زندگی که اینجوری نیست، مدل تکرار شونده نیست که....هر آدمی میتونه زندگی خوب خودشو داشته باشه و خوشبخت هم باشه. خلاصه که اگه میبینی کلاغه قرنهاست داره اینجوری گشاد گشاد راه میره فقط واسه اینه که یه روزی هوس کرد شبیه کبکا راه بره، راه رفتن خودشم یادش رفت و البته هنوزم آدم نشده ها، هنوزم دنبال زرق و برقه، چیزای براق رو جمع میکنه تو لونه ش به هیچ دردشم نمی خوره، تازه صابونم می خوره!! تو کفه کلا..... چرا واقعا!؟ خودت بودی بهتر نبود!؟ حالا این پرسش پیش میاد که خب پس من کیم!؟ گمونم ما گم شدیم، باید بگردیم و خودمون رو پیدا کنیم. چجوری بگردیم؟ کجارو بگردیم؟!!