-زود باش بیا دیگه، چقدرمعطل میکنی!!!!
+باشه،باشه چقدر غر میزنی
از در که میاد بیرون با هم دست میدیم و اون عصاش رو تا می کنه و دستم رو میگیره ،از الان من عصاشم
میگه: میگما
+جانم؟
-چرا امشب زود تر آمدیم بیرون؟نمی شد مثل هر شب نصفه شب میرفتیم برای دور زدن ؟اصلا چرا من بیام ؟ من که جایی رو نمیبینم
+اگه غر زدن هات تموم شد بیا بریم،بعدم تو انقدر بی معرفت شدی که منو تنها میزاری؟
-اگه دست من باشه که دستشویی هم نمیزارم تنها بری، اخر نگفتی چرا امشب زودتر آمدیم بیرون
شروع به حرکت میکنیم و میگم خب بهاره؛همۀ آدم ها ریختن داخل خیابون
-خب که چی؟
با حرص میگم: اَه چقدر سوال میپرسی اصلا دلم میخواد
با مکث کوتاهی ادامه میدم تو رو هم با خودم میبرم شیرفهم شد؟
از حرص خوردن من میخنده و میگه: باشه باشه چرا انقدر حرص میخوری؟ برا پوستت ضرر داره ها
اداش رو در میارم و مشت آرومی حواله بازوش می کنم
آخ نسبتا بلندی میگه و با خنده شروع به مالش جای میکنه به همراه آخ و اوخ
-بسه بچه، انقدر تمارض نکن رفیق
به گفتن این جمله یهو خنده اش قطع میشه با لحنی جدی و محکم ازم میپرسه: چی گفتی؟
از لحنش تعجب میکنم و بریده بریده میگم:گ...گفتم انقدر تمارض نکن
ترجیح میدم کلمه بچه رو حذف کنم چون به گمانم از اون انقدر جدی شد یهو
-نه نه کلمه اخری که گفتی چی بود؟!
+گفتم رفیق
-رفیق کلمه بزرگیه؛اسم خداست مگه نه؟!
+اسم خدا هست رو نمیدونم ولی اینو میدونم یکی از کارهای خدا فرمانروایی بر قلبه،کار رفیق هم همینه؛ فرمانروایی بر قلب و جون
-درست میگی، به نظرت من ارزش رفاقت رو دارم؟و این که ما هنوز یک سال هم نیست هم دیگه رو میشناسیم
+اولا اگه نداشتی که بهت نمی گفتم رفیق دوما رفاقت که به مدت نیست به عمق هست بعضی وقتا با یکی انقدر احساس نزدیکی میکنی که داخل ساعت اول از قدیمی ترین دوستت بیشتر بهش اعتماد میکنی
همین که از بوی حرفام حرف دلم رو میفهمی اینو ثابت میکنه
هر دو لبخندی میزنیم و میگم:فضا رو سنگین کردیا
-من فضا رو سنگین کردم یا تو با اون جوابات؟!
با کمی خنده میگم:آقا شما دنبال چی هستی؟
مسیری با سکوت طی میشه
یهو انگار چیز خیلی مهمی یادش امده تند و میگه:راستی بچه
-اولا بچه خودتی دوما جانم؟!
+خبر خوش دارم
-بگو زود باش، نکنه عروس خانوم زیر لفظی میخواد؟
+اصن نمیگم تا توی خماری بمونی
-بگو دیگه اَه
+باشه حالا گریه نکن
-خبر خوبم اینه که یه جفت چشم برام پیدا شده
+جدیییییی؟!!!!!!
-آره
بعد با لحن مشکوکی میپرسه:دوباره که تو نبودی؟!
+نه بابا، اولیا حضرت چشمای ما رو قابل ندونستن که
-چرت نگو
-والا ،من که همون اول میخواستم اهداشون کنم
+ببند لطفا
میخوام جواب بدم که صدای دخترونه ای از پشت سرمون میپرسه:دوستت کوره؟!
بر میگردم سمتش و یه دختر خیییلیییی خوشگل میبینم
در حد یک ثانیه سر تاپاش رو ورانداز میکنم و با لحن دل خوری میگم:بله رفیقم نابیناست
با چرخیدن من به پشت سر و صدای دختره، رفیقم هم بر میگرده
میپرسه:کی هستن ایشون؟
-نمیدونم
دختره نگاه خریدانه ای به رفیقم میکنه و چند بار نگاهش رو روی منو و رفیقم میچرخونه و ما رو ورنداز میکنه
یهو میگه:آقا کوره خوشگلی،اگه کور نبودی به درد دوستی با خودم یا دوستم میخوردی
صورتش رو میچرخونه سمت من و میگه:شماره بازی کنیم شب چت کنیم؟
عصبی تر از هر موقع هستم،دست آزادم رو مشت میکنم بهش میگم:اولا یک بار دیگه به دوست من بگو کور یا بد بهش نگاه کن تا بلایی سرت بیارم که مرغ های هفت آسمون به حالت خون گریه کنن
دوما تو ارزش نداری که باهات چت کنم
تو فقط صورت داری،سیرت نداری(سیرت=خوی،خُلق)
تو فقط ویترین خوشگلی داری،ولی از درون خالی هستی
اگه یک درصد ازت مثل رفیقم که صداش میکنی آقا کوره بود حتی اگه زشت ترین دو عالم هم بودی حاضر بودم کل زندگیم و از اون مهم تر جون و عشق و قلبم رو فدات کنم
ولی تو هیچ نداری جز صورتی که با آرایش زیباتر شده، ولی بدون چیزی که صورت رو زیبا میکنه آرایش و عمل زیبایی و چرت و پرتای دیگه نیست بلکه درون مایه توهست
اگه درون زیبایی داشته باشی تبدیل به زیبا ترین در دوعالم میشی حتی اگه زشت ترین باشی
سوما رفیقم چند روز دیگه صاحب چشم میشه بعد میبینیم کی دنبال کی می افته و نگاه خریدانه میکنه
جمله م که تموم میشه میچرخم و دست رفیقم رو میکشم اون رو هم دنبال خودم میبرم
تند و عصبی راه میرم و اونو هم دنبال خودم میکشونم
صدام میزنه لطفا وایسا خیلی تند راه میری
گام برداشتنم رو آروم تر میکنم و می ایستم
میچرخم سمتش و با لحنی تندو عصبی میگم: ببین چشمات رو که عمل کردی و صاحب یه جفت چشم شدی اگه به اینطور دخترایی محل بدی من میدونم و تو
اصن اگه جز من بری دنبال رفیق دیگه ای خودم با دستام چشمات رو بیرون میارم فهمیدی؟ کلمه آخر رو تقریبا داد میزنم
اصلا نمیدونستم دارم چی میگم،به خودم که آمدم دیدم لبخند مهربونی روی لبشه
بهش میگم : چته؟!!
دستاشو میاره بالا و صورتم رو پیدا میکنم آروم آروم دستاش رو میاره بالا تر پیشونیم رو که پیدا میکنه آروم بوسه ای روی پیشونیم میکاره میگه: الان بهم ثابت شد که منو رفیق میدونی
+چطور؟
-آـخه روی من غیرت داری،منشا غیرت یه جورایی حسادته؛اینطور که اون آدم رو بخشی از خودت میدونی و دوست نداری ازت جدا بشه و این که من بدون چشم یا با چشم تا وقتی که خودت نخواییم پیشتم
MKh
1399/11/14
پایان
دو کلام حرف دل
درود
خوبید همگی؟
از روز اولی که شروع به نوشتن کردم دوست داشتم برای رفیقام یه متنی شعری چیزی بنویسم ولی خب همون اوایل چیزی به ذهنم نمیرسید تا این که یه شب که بیرون بودم این به ذهنم رسید و نوشتمش
یه داستان غیرواقعی و البته خیلی طولانی شد
ولی خب شد دیگه،ببخشید و میخواستم چندتا از حرفای دلم رو از اینجا بگم
1) میدونم که که آنقدر قدرت ندارم در نوشتن که بتونم ازت تشکر کنم ولی رفیق(منظورم همه رفیق هام) ممنونم ازت که باهمه روی مغز بودنام،داخل ذوق زدنام،بی احساسی بودنام،کم حرفیام(که قراره بیشتر بشه کم حرف بودنم)،بچه بازیام،مشت زدنام،اخلاقای بدم و... بازم تنهام نمیزارید ازته دل ممنونم ازت رفیق
2) رفیق شادی هات برای خودت ولی غمات نصفش برای منه هااا از همینجا میگم که تنهایی غصه هات رو نخوریا چون نصفش مال منه و اگه تو کامل غصه هاتو بخوری یعنی سهم منو هم خوردی واین حق الناسه و اون دنیا میام دهان مبارکت را سرویس میکنم(نه که اینجا نمیکنم)
3) نمیدونم پاداش کدوم کار خوبمی و یا شاید هم من عذاب یکی از گناهات باشم ولی اینو میدونم از عمیق ترین جایی که داخل قلبم میشناسم یکی اسمتو داد میزنه و میگه دوستت دارم خیلی بیشتراز خودم
4) نمیدونم اسمش رو میشه گذاشت شعر یا نه ولی این اولین بیتی هست که گفتم برای رفیق
نوشم هزار پیانه از می غم رفیق
که بهتر بُوَد زهر غم رفیق به نوشداروی نارفیق
5) رفیقا شما گنج من هستید
6) خراب تر از خراب ترین نوشته با خط خراب بر خراب ترین دیوار خرابِ خراب ترین خرابۀ این شهر خراب،خرابتم رفیق
در نهایت رفقا دوستتون دارم
رفیق بوسه ای گرم با طعم دوست داشتن از لبانم بر پیشانی ات از همونایی که وقتی یکی رو از ته دل خیلی دوست داری میکاری رو پیشونیش
دوستتون دارم رفقا❤
دو تا از گنجینه هام که داخل ویرگول هم هستند
پ.ن1) داستان غیر واقعی اما دو کلام حرف دل از ته دل برای رفقام بود
پ.ن2)شما دوستان ویرگولی هم دوستتون دارم
پ.ن3)ببخشید خیلی طولانی شد
پ.ن4)اگه کسی خوند(گمون نکنم)لطفا نظرتون در مورد کلش رو حتما داخل کامنتا بهم بگید
پ.ن5)دراین داستان قصد توهین به جنس مکمل رو ندارم و میتونست این داستان جای دو تا پسره و دختره تغییر کنه
امیدوارم زندگیتون پر از معجزه باشه و شما هم معجزه زندگی دیگران باشید
یه اهنگ فوق العاده (به شخصه خیلی دوستش دارم) تقدیم بهتون
زهر ار چنان که دوست دهد نوشدارو است
درد ار چنان که یار فرستد دوای ماست
(خواجوی کرمانی)
خدافزی??